اغلب رفتار انسان را بر اساس همسویی آنها با باورهای اخلاقی اجتماعی، سیاسی یا گروهی تفسیر میکنند. این تمایل به انطباق با اخلاق به عنوان نوشدارویی برای مسائل فردی و اجتماعی تلقی میشود. با این حال اعمال این رویکرد اخلاقی در طول تاریخ و در حال حاضر منجر به اختلاف نظر و بی اعتباری در تعامل انسانی شده است. این امر منجر به تهاجم، نابودی دستاوردهای فرهنگی و سرکوب تلاشهای حقیقتجویی شده است. امری که محدودیتهای اخلاق را در تبیین و حل تعارضات برجسته میکند.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، تعامل نامتناسب بین ذهن و واقعیت در حال تکامل نشاندهنده متغیر مخدوشکننده برای اسناد اخلاقی است.
این مطلب استدلال میکند که تعامل نادیده گرفته شده بین ذهن (شناخت واقعیت انسانی) و واقعیت در حال تکامل نشاندهنده متغیر گیجکنندهای است که مسئول بیاعتباری و سرخوردگیهایی است که ما در برآوردن نیازهای خود به منابع عاطفی، ذهنی و فیزیکی، در میان سایر حوزهها، تجربه میکنیم. این عامل شناختی تأثیرات باورهای اخلاقی را بر تصمیمگیری و اعمال مربوطه واسطه و مهار میکند. سوء تفاهم در مورد تفاوت بین شناخت واقعیت و ارزیابی اخلاقی از واقعیت، منجر به حداقل سه اشتباه در توزیع نادرست تجربیات و شناسایی راه حلهای دقیق شده است.
دلیل اول شامل ارزیابی اشتباه اخلاقی رفتار انسان به عنوان معادل یا مترادف با درک قواعد علیت عینی واقعیت حاکم بر رفتار و فعالیتهای ذهنی انسان است. برای مثال، برخی تحقیقات تعصب و نژادپرستی را ناشی از نقض اخلاقی مانند نقض انصاف دانستند.
درک نادرست از تفاوتهای میان باورهای اخلاقی و بازنماییهای شناختی واقعیت انسانی، علیرغم اینکه هر دو بخش جداییناپذیر نظامهای اعتقادی هستند، پیامدهای مهمی به همراه دارد. شناخت واقعیت انسانی که شامل تجربیات بین فردی، ذهنی و زمینهای میشود، پیچیده است و شامل بازنماییهای ساختاری شناختی و فرآیندهای چند بعدی رشدی است.
آنها میتوانند از طریق کشف واقعیت های جدید و تجدید نظر یا جعل دانش قبلی تکامل یابند. در مقابل، باورهای اخلاقی قضاوتهای دو بعدی هستند. آنها در برابر جعل اطلاعات جدید نفوذ ناپذیرند، زیرا اخلاق در مورد «آنچه باید باشد» است، مفهومی که تحت تأثیر منافع سیاسی است و به طور ذهنی در هر جامعهای در هر مرحله از تاریخ بشری درک، تفسیر و اعمال میشود. ارزیابی اخلاقی از رویدادها یا رفتار هرگز نمیتواند به طور قطعی درست یا نادرست بودن را ثابت یا رد کند و منجر به سوء تفاهمها و تعارضات احتمالی شود.
واقعیت درک شده اعتبار اخلاق را تنظیم و محدود میکند: یک مدرک تاریخی!
دلیل دوم شامل این باور نادرست است که باورهای اخلاقی و بازنماییهای ذهنی از واقعیت دارای مقامات ذهنی جداگانه در اداره فعالیتهای روانی هستند. با این حال، اعتبار اخلاق در تنظیم رفتار انسان به طور کامل به دقت شناخت درک کننده از واقعیت در رابطه با چیستی، چگونگی و چرایی ارتباط آن با رفتارهای هدف بستگی دارد. تحقیقات در روانشناسی رشد (به عنوان مثال، مطالعات کولبرگ در مورد رشد اخلاقی) و رویدادهای انسانی در تاریخ نشان میدهد که شناخت ما از واقعیت، قضاوتهای اخلاقی را تنظیم میکند. باورهای اخلاقی زمانی در ارتباطات نامعتبر میشوند که مبتنی بر درک نادرست یا نادرست از واقعیت باشند که شامل قطع ارتباط عینی ذهن یا عدم تطابق با واقعیت اما ناآگاهی بازیگران از اختلاف است.
علاوه بر برخی موارد تاریخی که در تحقیقات قبلی در مورد اینکه چگونه استفاده از باورهای اخلاقی مسلط به عنوان دستورالعملی برای توضیح و تنظیم تجربیات انسانی مانع پیشرفت و کشف شد، توضیح مختصری به درس برگرفته از انقلاب فرهنگی ویرانگر در چین (CR) داده شد. در طول دوره 1966-1976 که در آن مردم اخلاق را در مورد درست و نادرست به عنوان جایگزینی برای درک درست یا نادرست در سطوح اجتماعی و فردی به کار بردند.
بررسی برخی سوابق تاریخی مرتبط و مشاهدات علمی (به عنوان مثال، فیربانک، 1992؛ اسپنس، 1991؛ وولدریج، 2021؛ یانگ، 2021) در مورد CR نشان داده است که رنج های انسانی عظیم، فجایع فرهنگی و فروپاشی اقتصادی، قانونی، موسسات آموزشی و اداری در کشور به دلیل دو عامل مشترک هستند. از یک طرف، تقریباً همه افراد در کشور با این اعتقاد اخلاقی آغشته بودند که شرکت در یکی از خونخوارترین آزمایشات جهان در برابری طلبی خالصانه، جامعه عادلانهتر و روشنتری ایجاد کرد. معیارهای سیاسی و اخلاقی برای تقسیم شهروندان به مردم و دشمنان طبقاتی، تحریک خشونت بین فردی و تخریب آثار فرهنگی بیشمار و قضاوت ارتباطات فعلی و گذشته همه افراد به عنوان مبنای تعیین موقعیت سیاسی آنها مورد استفاده قرار گرفت.
علاوه بر این، قضاوتهای مبتنی بر ایدئولوژی در مورد خیر یا شر، روند کشف دانش علمی دقیق را تضعیف و سرکوب کرد، زیرا اخلاق سیاسی به عنوان هدایتکننده حقیقت در مورد جهانهای ذهنی، اجتماعی و طبیعی فرض میشد.
از سوی دیگر، رویههای اخلاقی مبتنی بر سیاسی مبتنی بر دانش تحریفشده یا نادرست درباره افراد، طبیعت بشر، تاریخ و موقعیتهای جهان، با ناآگاهی کامل در مورد اینکه چگونه قضاوتهای اخلاقی و سایر ارزشهای افراد توسط طیف شناختی محدود آنها کنترل میشود، بنا شده است. واقعیت انسان، شرایط و دنیای طبیعی.
دلیل سوم شامل این باور نادرست است که آنچه میدانیم دقیق و کامل است، با ناتوانی در درک اینکه چرا واقعیت درک شده بر اساس مقولات، مفاهیم و اسناد پایدار اجتماعی ناقص، نادرست یا نادرست است. شناخت ما از واقعیت انسانی به دلایل زیر همیشه ناقص است:
همه مفاهیم یا مقولههایی که برای توصیف جهان در هر دو سطح اجتماعی و فردی استفاده میکنیم، بخشهایی از نقشهها را نشان میدهند، اما نه سرزمینها یا واقعیت واقعی. آنچه ما می دانیم محصول درجات فردی آگاهی از واقعیت است که به شدت توسط نیروهای اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی شکل گرفته و محدود شده است.همه افراد معرف موجوداتی با شناخت در حال رشد از جهان ذهنی، بین فردی، اجتماعی و طبیعی هستند. به عبارت دیگر، واحد تحلیل شامل روابط ذهن فردی با واقعیت است.
به طور خلاصه، همه ارتباطات انسانی شامل حداقل دو سیستم زنده در زمینههایی است که پیامهای یکدیگر را با تعیین درجهای از صدق آنها قبل از ارزیابی اخلاقی درست یا غلط از پیامها پردازش میکنند. بنابراین، راه حل تعارض شامل ایجاد و حفظ محیطی است که در آن افراد می توانند دائماً اطلاعات جدید را به چالش بکشند، تأیید کنند، جعل کنند و کشف کنند. تنها با شناخت همه فعالیتها و تجربیات افراد به وسیله رشد آگاهیشان از واقعیت، میتوانیم شناختهای جدیدی را توسعه دهیم که تعاملات ما را هدایت میکند و به ما امکان میدهد فرصتها و منابع فرخندهای را برای رفاه و روابط در آغوش بگیریم و از موارد شوم فرار کنیم، منحرف کنیم یا تغییر دهیم.