افراد مبتلا به PTSD با علائم مختلفی دست و پنجه نرم میکنند؛ از جمله تجربه مجدد خاطرات آسیبزا از طریق کابوس، افکار مزاحم و الگوهای رفتاری تکراری ناخواسته، علائم افسردگی و کدورت شناختی، مشکل در واکنشپذیری بیش از حد و برانگیختگی بیش از حد، تغییر ناگهانی به حالتهای وحشت، ترس و خشم؛ و اغلب علائم اجتناب، جدایی و بیحسی عاطفی!
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، PTSD پس از سالها تروما و پریشانی، تغییر ناگهانی از حالتهای عاطفی مثبت به منفی مشکلات وحشتناکی را از نظر رنج شخصی و تخریب روابط شخصی و حرفهای و عملکرد ایجاد میکند.
بی نظمی عاطفی همچنین بر اطرافیان مبتلایان به PTSD تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، تحقیقات در مورد انتقال بین نسلی تروما، از والدین به فرزند، نشان داده است که لحظات هیجان نابسامان زمانی که والدین آن را از دست می دهند، عامل مهمی در انتقال تروما است. این یعنی چه؟ و آن چیزی که مردم در طول چنین تعاملاتی از دست میدهند، چیست؟
والدین مبتلا به ترومای حل نشده ممکن است سبک دلبستگی نامنظم داشته باشند؛ به طور غیرقابل پیشبینی از حالتهای ایمن به حالتهای ناامن، از خیلی نزدیک به دور ناگهانی تغییر میکنند. به ویژه انتقال بین نسلی تروما ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که والدین در گیر و دار دلبستگی نامنظم، مانند زمانی که از رفتار کودک ناامید هستند، درماندگی و خصومت خود را نسبت به کودک ابراز میکنند.
این معمولاً بدون اینکه کودک بفهمد چه اتفاقی میافتد، رخ میدهد. اگر این درک از سوی والدین یا شاید بزرگسالی که میتواند با کودک همذهنی کند، نباشد. این رفتار در رشد کودک اختلال ایجاد میکند و باعث مشکلات روانی آینده، اختلالات مصرف مواد و اختلالات شخصیتی میشود. در چنین حالتهای ذهنی، مردم سرعت خود را کم نمیکنند و درباره اتفاقاتی که با اطرافیانشان میافتد صحبت میکنند.
اختلال فقط بین والدین و فرزندان اتفاق نمیافتد. متأسفانه در بسیاری از روابط شخصی و حرفهای آشناست و برای بسیاری حتی ممکن است به شکل آزار و اذیت بومی در روابط عادی شود.
چه چیزی باعث انتقال عاطفی ناگهانی در PTSD میشود؟
به دلایل فوق، مهم است که بفهمیم چه چیزی باعث تغییر ناگهانی احساسات مثبت به منفی در افراد مبتلا به PTSD میشود. شناسایی رانندگان به افراد اجازه می دهد تا کنترل خود را به دست آورند و در نهایت آنها را در مسیر بهبودی و رضایت از زندگی قرار دهند.
برای این منظور، کورم و همکارانش (2024) در ژورنال شبکه JAMA (مجله انجمن پزشکی آمریکا) نتایج یک مطالعه را بر روی بیش از 1400 فرد در معرض تروما منتشر کردند (آنها شاهد یا تجربه خشونت شدید و مرگ بودند) وقتی حالت های عاطفی آنها ناگهان تغییر میکند، چه اتفاقی میافتد.
شرکتکنندگان مجموعهای از رتبهبندیهای استاندارد را تکمیل کردند تا مشخص کنند چه کسی معیارهای کدام علائم PTSD را دارد و تا چه اندازه از نظر بالینی مهم است (تشخیص PTSD). به شرکتکنندگان 35 تصویر نشان داده شد که صحنههایی با شدت و ظرفیت احساسی متفاوت، از خنثی تا بسیار ناراحتکننده را نشان میداد. پاسخهای عاطفی آنها ردیابی شد و محققان از تکنیکهای آماری پیچیده (مدلسازی بیزی سلسله مراتبی) استفاده کردند تا ببینند کدام عوامل با انتقال عاطفی سریع در مقابل تدریجیتر مرتبط است.
دو یافته اصلی وجود داشت: اول، افراد مبتلا به PTSD شیب عاطفی تندتری داشتند، به این معنی که احساسات در واقع به شدت از مثبت به منفی منتقل میشوند و دوباره با PTSD بازمیگردند. دوم و با اهمیت واضح، یک عامل منحصر به فرد با تغییرات سریع ظاهر شد: بیحسی عاطفی! وقتی افراد از آنچه که احساس میکنند کنار میآیند، آگاهی و کنترل خود را از دست میدهند.
عواقب متعدد بیحسی عاطفی
این یافته ساده و ظریف است، شاید عمیقتر از آن چیزی که در نگاه اول به نظر میرسد. چندین عامل مهم است که باید در نظر گرفته شود. یکی کارکرد اصلی حضور و آگاهی از عواطف خود است، نه از هماهنگی همدلانه با حالات عاطفی دیگران که خود مستلزم هماهنگی با خود است.
مدیریت خشم به عنوان اولین گام به آگاهی هیجانی بستگی دارد و تجربه شادی همچنین مستلزم این است که در اولین قدم در جریان باشید. با این حال، تنظیم تنها اولین قدم است. ما نه تنها باید با احساسات خود بمانیم؛ بلکه باید افکار خود و عمیقتر از آن معنا و اهمیت تجربیات خود را پیگیری کنیم. علاوه بر این، آگاهی یک مهارت کلیدی مورد نیاز برای عملکرد اجرایی خوب، یعنی کنترل بازدارنده را تسهیل میکند.
توانایی توجه به آنچه در حال رخ دادن است و ترمز گرفتن یا اجازه دادن به همه چیز در زمان واقعی پیش برود، تعیینکننده بزرگی برای موفقیت و رضایت است. شایان ذکر است که سایر شرایط از جمله ADHD، اضطراب و افسردگی میتوانند بر مشکلات آگاهی و تنظیم بیافزایند.
ارتباط نزدیک با بیحسی عاطفی، تفکیک و اجتناب هستند. حدود 14 درصد از افراد مبتلا به PTSD معمولی دارای زیرگروه تجزیهای هستند که در آن تجربیات خارج از بدن مانند مسخ شخصیت و غیرواقعی شدن رایج است. تفکیک در افراد مبتلا به cPTSD بارزتر است. در موقعیتهای شدید، ممکن است به اختلال هویت تجزیهای (DID) تبدیل شود، که در آن افراد، اغلب به طور غیرقابل پیشبینی، از یک زیرشخصیت (یا بخشی از شخصیت) به دیگری تغییر میکنند.
بیحسی عاطفی با جدا کردن عملکرد اجرایی از آگاهی انعکاسی که به سیستمهای مبتنی بر تهدید بدوی اجازه میدهد رفتار و ادراک را بریایند، چنین تغییراتی را ممکن میسازد. گذار عاطفی ناگهانی نشانه این از دست دادن تنظیم عاطفی و احساس خود است.
در یک سطح گستردهتر، بیحسی عاطفی به این معنی است که ما واقعاً خود یا دیگران را نمی شناسیم. بیحسی عاطفی به عنوان نوعی اجتناب، اجتناب از زندگی و تجربه کردن، به این معنی است که ما از یکی از ضروری ترین بخشهای انسان بودن و ارتباط با دیگران بریده میشویم. قطع همدلی و خودآگاهی که منجر به رفتارهای خودشکوفایی میشود، بیحسی عاطفی ممکن است نه تنها یکی از علائم اصلی PTSD بلکه یکی از عوامل حفظ PTSD و جلوگیری از رشد و بهبودی باشد.
تحقیقات محدودی در مورد چگونگی آشکار شدن علائم PTSD در طول زمان و چگونگی تداخل علائم اولیه با بهبودی و حفظ PTSD در آینده وجود دارد. با این حال، یک مطالعه بر روی بازماندگان غیرنظامی جنگ (شلکتر و همکاران، 2022) نشان داد که عواملی که با بیحسی عاطفی همپوشانی دارند، از جمله مشکل در تمرکز، اجتناب از اجازه دادن به خود ناراحت شدن و تلاش برای حذف تروما از حافظه با انتشار PTSD از یک سالگی مرتبط است.
تجارب بالینی و بهترین شیوه ها اغلب بر بازگرداندن آگاهی عاطفی و به طور کلی تر، حضور در زندگی خود به عنوان یک شرط لازم برای بهبودی پس از ضربه متمرکز هستند. نکته قابل توجه، در درمانهای فازی برای تروما و گسست، غلبه بر فوبیهای حالات روانی درونی خود، بخشی از اولین مرحله بهبودی، همراه با پرداختن به ترس از صمیمیت است، با توجه به اینکه تشکیل یک اتحاد درمانی یک عامل کلیدی در اثربخشی درمانی است. تحقیقات آینده میتواند به این موضوع بپردازد که آیا هدف قرار دادن بیحسی عاطفی میتواند نتایج را افزایش دهد یا خیر.
به طور کلی، اگر ما احساسات خود را در زمان واقعی احساس نکنیم یا نتوانیم آنها را نام ببریم، نمیتوانیم به نحوه شروع تغییر آنها پی ببریم. تا آن زمان، اغلب خیلی دیر است و ما کاری را انجام دادهایم که پشیمانکننده است یا چیزی را از دست دادهایم که میخواستیم تجربه کنیم.
احساس عواطف بسیار مهم است و با این حال بسیاری از پیامهایی که در جامعه و جوامعمان دریافت میکنیم به ما میگوید که احساسات را نادیده بگیریم یا کماهمیت جلوه دهیم، یا حتی احساس نکردن را با قدرت یکی بدانیم. در حالی که در مواقع سخت، سرکوب یک اقدام موقت مهم است، اجتناب مداوم از احساسات عمیقاً مضر است. در نهایت داشتن آگاهی و حضور سازگارانه از نظر عاطفی یک مهارت ضروری زندگی است.