اختلال وسواس فکری اجباری (OCD) با وجود وسواس و یا اجبار مشخص میشود. وسواسها افکار، تصاویر، تکانهها یا اصرارهای تکراری، مزاحم، ناراحتکننده و مداوم هستند که باعث افزایش اضطراب در فرد میشوند. اجبارها رفتارهای تکراری، سفت و سخت یا اعمال ذهنی هستند که فرد احساس میکند برای کاهش اضطراب یا دستیابی به حس «کامل بودن» مجبور به انجام آنها میشود.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، با شیوع ۲ تا ۳ درصدی در طول زندگی، OCD به طور شگفتآوری رایج است و در بین زنان تمایل دارد زودتر ظاهر شود (قبل از 30 سالگی)، سیر طولانی و مزمنی دارد و علائم آن در فرهنگ ها و طبقات اجتماعی-اقتصادی مشابه است. اغلب همراه با سایر اختلالات، از جمله اضطراب، خلق و خو، سوء مصرف مواد، تیک و کنترل تکانه ظاهر میشود.
وسواسها و اجبارها اغلب با هم ظاهر میشوند: نگرانیهای مربوط به آلودگی باعث ایجاد اجبار در شستشو یا تمیز کردن میشوند. نگرانی در مورد ایمنی یا آسیب با بررسی رفتارها ظاهر می شود. افکار پرخاشگرانه یا جنسی با مناسک ذهنی همراه است و وسواسهای تقارن با نظم دادن یا شمارش رفتارها مرتبط است. مانند سایر اختلالات، OCD اغلب منجر به رفتار اجتنابی در تلاش برای کاهش قرار گرفتن در معرض محرک ها میشود. اکثر افراد مبتلا به OCD میدانند که رفتارهای اجباری آنها بیاثر و افراطی است و میخواهند آنها را کنترل کنند، اما خود را مکرراً قادر به انجام این کار نمیدانند.
مدلهای شناختی رفتاری OCD، وسواسها را به عنوان محرکهای مضر تصور میکنند که به اشتباه به عنوان خطرناک تعبیر میشوند، بنابراین اضطرابی را ایجاد میکنند که با تشریفات اجباری کاهش مییابد. با این حال، تکیه بر اجبار افراد را از عادت کردن به ناراحتی وسواسها و تشخیص بیتفاوتی آنها باز میدارد. بنابراین، درمان بر کار شناختی بر روی عدم تایید باور همراه با کار مواجهه رفتاری برای عادت کردن به ترس و خاموش کردن تداعیهای ترس مرتبط با وسواس تاکید دارد.
تحقیقات "شواهد قوی برای مبنای عصبی زیستی این اختلال" را نشان داده است، که نشان میدهد مشتریان OCD عملکردهای تغییر یافتهای را در چندین حوزه شناختی از جمله حافظه، توجه و تصمیمگیری نشان میدهند. با این حال، محققان تلاش کردهاند توضیح دهند که چگونه چنین کمبودهایی ممکن است به علائم خاص OCD تبدیل شوند.
اخیراً (2023)، محقق اسرائیلی نیرا لیبرمن و همکارانش مدل جدیدی را برای پر کردن این شکاف پیشنهاد کردند. نویسندگان خاطرنشان میکنند که «تردید در OCD معمولاً حول حالات درونی، مانند اخلاق، انگیزهها، احساسات، یا سطح درک فرد میچرخد تا مثلاً اعتبار گزارشهای خبری یا آمار تصادفات». نویسندگان پیشنهاد می کنند که افراد مبتلا به OCD در دسترسی به حالات درونی خود (احساسات، عواطف، ترجیحات و انگیزه ها) مشکل دارند. برای دور زدن این نقص درون نگری، آنها «نمایندگان» را در قالب تشریفات سفت و سخت فعال می کنند. بر اساس این مدل، افرادی که شک وسواسی را تجربه میکنند، در روند جستجوی پروکسی و تأیید مجدد خود گیر کردهاند.
به عنوان مثال، یک فرد ممکن است احساسات خود را نسبت به شریک عشقیاش زیر سوال ببرد. با بررسی درونی وضعیت درونی خود، آنها نمیتوانند پاسخ روشنی بیابند و بنابراین به دنبال یک نماینده میگردند، مانند شمارش تعداد پیامهای متنی که در ماه گذشته برای شریک زندگی خود ارسال کردهاند. اگر پروکسی با شکست مواجه شود، فرد همچنان در جستجوی شفافیت، چرخه جستجوی پراکسی را مرور میکند. وسواس در این مدل، پرس و جوهای ناموفق با خود است (آیا دستانم به اندازه کافی تمیز هستند؟ نمیدانم!) اجبار تلاشهایی برای شفافسازی با روشهای جایگزین است (ده بار شستن دستها به اندازه کافی تمیز میشوند.)
برای حمایت از فرضیه خود، نویسندگان به تحقیقاتی اشاره میکنند که نشان میدهد افراد مبتلا به OCD در سنجش احساسات تجربه شده خود دقت کمتری دارند و مشکلاتی را در ارزیابی حالات درونی روزمره مانند گرسنگی، نزدیکی بین فردی، ترجیحات و درک گزارش میدهند. نویسندگان همچنین به تحقیقات بیوفیدبک اشاره میکنند که نشان میدهد شرکتکنندگان OCD در قضاوت در مورد سطوح آرامش و تنش عضلانی خود بدون بیوفیدبک مشکل دارند و تمایل دارند به پروکسی بیوفیدبک برای سنجش حالات درونی خود اعتماد کنند، حتی زمانی که دادههای بیوفیدبک ساختگی ارائه میشود.
نویسندگان چندین مسیر را توصیف میکنند که از طریق آن نقص در توانایی دروننگر ممکن است فرآیندهای شناختی را مختل کند و منجر به علائم OCD شود.
کنترل عمل: اغلب، ما برای تصمیمگیری زمانی که به اندازه کافی انجام دادهایم، به نشانههای داخلی تکیه میکنیم (مثلاً هنگام ضدعفونی کردن مکانی برای جلوگیری از بیماری). اما برای مبتلایان به OCD، چنین درون نگری کارساز نیست. بنابراین، «آنها به استفاده از پروکسیهایی مانند قوانین، رویهها، رفتارها و محرکهای محیطی متوسل میشوند تا به آنها دستور دهند که چه زمانی متوقف شوند. برای مثال، ناتوان از دستیابی به احساس رضایت از میزان تمیزی دستهایشان، ممکن است به قوانینی مانند «بشویید تا زمانی که یک تکه صابون کامل تمام شود» یا «هر انگشت خود را 10 بار بشویید» متوسل شوند.
فراشناخت: بسیاری از ما افکار مزاحم یا منفی دورهای را تجربه میکنیم. با این حال، بیشتر مردم میتوانند تا حدی با تأمل در احساسات و انگیزههای خود، چنین افکاری را کنار بگذارند. اگر بتوانید به راحتی به احساسات درونی خود یعنی عشق و مراقبت از فرزندتان و انگیزه خود برای محافظت از او دسترسی پیدا کنید، در این صورت فکر گاه به گاه آسیب رساندن به آنها به راحتی به عنوان سر و صدای ذهنی رد میشود و بنابراین کمتر احتمال دارد که باعث ایجاد اضطراب شدید شود. این فرآیند درون نگری در OCD کمبود دارد و منجر به ناراحتی و ترس شدید مربوط به چنین افکاری و تلاش فوری برای خنثی کردن آنها از طریق تشریفات اجباری می شود.
تصمیمگیری: همه ما نیاز به تصمیمگیری داریم. برای انجام این کار، اغلب از ما خواسته میشود که جستجوی گزینه بهتر را در نقطهای پایان دهیم. بسیاری از ما زمانی که راه حل رضایت بخشی پیدا میکنیم این کار را انجام میدهیم. با این حال، اگر احساس رضایت غیرقابل دسترس باشد، ممکن است برای همیشه به جستجو ادامه دهیم، بنابراین وارد شک و تردید به خود و مشخصه ثانویه OCD میشویم.
دروننگری: همه ما به طور دورهای از خود درباره عواطف، احساسات، انگیزهها و ترجیحات خود پرس و جو میکنیم. (آیا شریک زندگیام را دوست دارم؟ آیا میخواهم بازنشسته شوم؟ آیا دستورالعملها را میفهمم؟) اکثر ما میتوانیم در مورد این سؤالات به وضوح معقولی دست پیدا کنیم. با این حال، افراد مبتلا به وسواس فکری وسواسی درون نگری برایشان مشکل است، و بنابراین برای دریافت تاییدیه غیرمستقیم وضعیت درونی خود به نیابتها مراجعه میکنند.