یک مسئلۀ شگفتانگیز در نوع واکنش دموکراسیهای غربی به وقایع اسرائیل از زمان آغاز عملیات نظامی در غزه وجود دارد. من آن را پایان نفاق و دورویی مینامم. جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، را در نظر بگیرید. او بطور علنی گفته است که اسرائیل در حال «بمباران بیرویه»ی غزه است که براساس قوانین بینالمللی در زمرهی جنایات جنگی به شمار میرود. حتی وکلا استدلال کردهاند که اظهارات او به منزلهی اعتراف به کمک و مشارکت در جنایات جنگی است.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، چرا بایدن این کار را انجام میدهد؟ چرا به سادگی تعدادی از اصول والا را اعلام میکنیم و سپس در عمل به نادیدهگرفتن آنها ادامه میدهیم؟ به نظر میرسید که هنری کیسینجر فقید بیشتر واقف و نگران ریاکاری در امور جهانی بود؛ عملی متعادلکننده بین نیاز به هنجارها و نیازی به همان اندازه مهم برای شکستن گاهگاه آنها.
در مقابل، بایدن مسأله مسکوت را با صدایی بلند اعلام میکند. تیم او، از سالیوان گرفته تا بلینکن و جان کربی غیر قابل توصیف، از او الگو گرفتهاند. آنها به طور مداوم حتی از ذکر قوانین بینالمللی یا اصول جهانی خودداری کردهاند و ترجیح میدهند تنها به این نکته اشاره کنند که اسرائیل «شریکی نزدیک» است.
برای یک شریک بسیاری چیزها یا همهچیز مجاز است؛ از جمله تخریب عمدی بیمارستانها و مدارس. وقتی روسیه این کار را در اوکراین انجام داد، بلینکن و کربی آن را وحشیانه خواندند. کربی گفت: «زدن زمینهای بازی، مدارس، بیمارستانها، شرارت مطلق است.» او دربارهی روسیه صحبت میکرد نه اسرائیل. در پاسخ به این سوال که اگر اسرائیل به جنایات جنگی ادامه دهد دولت بایدن چه خواهد کرد، پاسخ او به طرز ساکتکنندهای صادقانه بود: «ما به حمایت از آنها ادامه خواهیم داد». بایدن در همان گردهمایی کمک مالی که در آن مدعی شد اسرائیل بمبارانهای بیرویه در غزه را انجام میدهد، این نکته را بهخوبی اضافه کرد: «ما هیچ کاری جز حفاظت از اسرائیل انجام نمیدهیم، همین.»
کسی نمیتواند ایالات متحده را به داشتن استانداردهای دوگانه متهم کند؛ چیزی که در برابر آن آسیبپذیر مینماید این اتهام است که دیگر هیچ استانداردی ندارد.
اما استانداردها کاربردهای خود را دارند و تنها برانگیزانندهی احساسات نیستند. آنها به سیاست جهانی شکل میدهند و سایر کشورها را به پیروی از قوانینی که توسط یک قدرت برتر تصمیمگیری و اجرا میشود هدایت میکنند. آنها با سطح مناسبی از ریاکاری، به شما اجازه میدهند که دیگران را تابع قوانین خود کنید و در عین حال تا حدودی بالاتر از آنها باشید. چالش این است که توضیح دهیم چرا ایالات متحده تا این حد مایل است از مزایای ریاکاری و نقش خود به عنوان قانونگذار چشم بپوشد. همزمان که قدرت آمریکایی از مأموریت هر هژمونی دیگری -شکل دادن به سیاست جهانی مطابق نقشه و مثل همیشه با استانداردهای خود - دست میکشد، و طوری که به بحران سیاسی و بشردوستانه در خاورمیانه پرداخته است، میبینیم که فروپاشی نظم جهانی موجود چه معنایی خواهد داشت.
دلیل تسلیمشدن آمریکا این است که قوانین همیشه مانعی برای هر عملی هستند. حتی برای کسانی که مسئول ایجاد و اجرای آنها هستند (به ویژه برای آنها) زیرا نظمدادن به دنیا کار سختی است و مانع لذتبردن از آن میشود. هیچ قدرت بزرگی بر اساس ذهنیت میل یا انگیزه بنا نشده است، اما این وسوسهها به همان اندازه در زندگی ملتها وجود دارد که در زندگی افراد.
روزی روزگاری، واشنگتن هنوز در آرزوی ایجاد شکلی از نظم در خاورمیانه بود. این کار نظم و انضباط میطلبید. حداقل نیاز به تظاهر به بیطرفی بین همهی طرفهای مقابل را داشت. این مساله در هیچ نقطهای بهتر از سال 1991 در مادرید، با آخرین تلاش واقعی واشنگتن برای گرد هم آوردن اسرائیلیها و فلسطینیها، دیده نشد. جیمز بیکر، وزیر امور خارجه، خاورمیانه را درک میکرد و میدانست که باید متضمن همدلی با جهان بینیهای مختلف موجود در منطقه باشد. رشید خالدی نوشته است: «کسانی از ما که بیکر را ملاقات کردیم، احساس کردیم که او با وضعیت مخمصه فلسطینیهای تحت اشغال همدردی میکند و ناامیدی ما از محدودیتهای پوچ تحمیل شده توسط دولت شامیر را درک میکند». در سال 1992 جیمز بیکر تصمیم گرفت کمک 10 میلیارد دلاری به اسرائیل را مشروط به توقف ساخت شهرکسازی کند. بیل کلینتون که در انتخابات مقدماتی دموکراتها شرکت کرده بود، او را متهم کرد که یهودیستیزی را «قابل قبول» کرده است. این خبر از رخدادهایی در آینده میداد.
۱۰ سال قبل از آن، زمانی که رئیس جمهوری ریگان با نخستوزیر مناخیم بگین تماس گرفت تا او را وادار کند که باخاکیکسانکردن بیروت در طول جنگ لبنان در سال 1982 را متوقف کند، بیکر رئیس کارکنان کاخ سفید بود. همانطور که در خاطراتش ثبت شده است، ریگان به او گفت که باید فوراً ویرانکردن لبنان را متوقف کند وگرنه «کل رابطه آینده ما به خطر میافتد. من عمداً کلمه هولوکاست را به کار بردم و گفتم که نشانه رخدادن این هلوکاست، نوزاد هفتماههای با بازوی متلاشیشده است. ۲۰ دقیقه بعد، بگین تماس گرفت و گفت که دستور داده است به حمله {در لبنان} پایان دهند.»
البته جیمز بیکر محدودیتهایی داشت اما نقشی که او تلاش میکرد بازی کند امروزه به کلی کنار گذاشته شده است و اگر آمریکا اصلاً به چیزی اهمیت دهد، آن چیز نه خلق ایدهای از نظم، بلکه دنبالکردن رویاهای خود و ساخت تفریحگاهی مجازی برای پیگیری و ارضای آنهاست. آنچه بر سر راه ارضای دائمی میل قرار میگیرد (فلسطین)، بیش از آنکه مسألهای برای حل کردن باشد، مانعی است برای از سر راه برداشتن. آیا وقتی جو بایدن با کابینه جنگی اسرائیل به صحبت مینشیند تا برای بهترین راه حمله به غزه تصمیمگیری کند - حملهای که عواقب آن حالا بسیار واضح است - دیگر کسی میتواند آرزوی دیرینۀ آمریکا برای ایفای نقش یک میانجی را جدی بگیرد؟
در این فانتزیهای خصوصی، فلسطینیها، وسایل دورریختنیای بیش نیستند و اغلب مجبور به ایفای نقشهایی میشوند که شباهت کمی به ماهیت واقعی آنها دارد. همانطور که بارنت روبین اشاره میکند، روایتی که اکنون در مورد فلسطین در غرب غالب است، روایتی ساده و خطی است: تأسیس کشور اسرائیل از خاکستر هولوکاست و مبارزه جهان عرب و اسلام علیه آن دنبالهی پیروزی متفقین به آلمان نازی است. و همانطور که ادوارد سعید دوست داشت یادآوری کند، این روایت کمک میکند که فلسطین همچنین مکان ممتاز مبدا و بازگشت برای تمدن غربی باقی بماند: از جنگهای صلیبی گرفته تا دانته، شکسپیر و لارنس همه به جنگ در این زمین مقدس پرداختهاند. هم نتانیاهو و هم رئیس جمهوری اسرائیل، اسحاق هرتزوگ استدلال کردهاند که جنگ غزه جنگی برای تمدن غرب است. شایسته است بپرسیم چرا باید اینهمه جنگ برای تمدن غرب در خاورمیانه اتفاق بیفتد؟ چه فرافکنی عجیبی در اینجا پنهان شده است؟
بگذریم که تاریخ جهان عرب با این روایات هیچ اشتراکی ندارد یا اینکه یهودیان در فلسطین تحت حکومت عثمانی در صلح و آرامش با مسلمانان زندگی میکردند؛ همانطور که محمود یزبک در کتاب حیفا در اواخر دولت عثمانی مینویسد با «اختلافی در حد آنچه معمولاً در میان همسایگان دیده میشود». فلسطینیها باید در دستهبندیهای مورد علاقهی ما جذب شوند.
برای آلمان، تعهد این کشور به اسرائیل آزمونی است که ثابت کند آیا بر گذشتهی نازی خود غلبه کرده یا نه. این یعنی سیاست به مثابه روانشناسی؛ یا به عبارت بهتر، روانکاوی. هیچ محدودیتی برای احتیاط یا قوهی عاقله وجود ندارد. واقعیت هیچ نتیجهای ندارد، آنچه مهم است رستگاری است. همانطور که دانیل ماروکی در آلمان و اسرائیل استدلال میکند، اسرائیل «بهعنوان ابژهی جایگزین عمل میکند که میتوان ایدههای مختلف هویت ملی آلمان را با استفاده از آن بیان کرد». این به عنوان «شکلی از آشتی است که به دنبال پاکسازی آلمان از یهودی ستیزی است، که به نظر میرسد بارها و بارها انجام شده و باز هم انجام میشود.» این فرایند، همانطور که دیرک موزس آن را مینامد، حاکی از داستانی رستگارانه است که در آن قربانیشدن یهودیان در هولوکاست به اسطورهی منشأ آلمان جدید تبدیل میشود: «آلمان با گذراندن طیکردن این مسیر {حمایت از اسرائیل}، یک بار دیگر میتواند در برابر گذشتهی خود ایستادگی کند. افتخار عنوان چراغ تمدن را که با دست نوازش بر سر نخبگان آمریکایی، بریتانیایی و اسرائیلی تضمین شده است به دست بیاورد. آلمان مدرن باید باور کند که ایجاد اسرائیل یک «پایان خوش» برای وحشت اتاقهای گاز بود.
در منظره رویایی بازگشت و رستگاری آلمان، و در نتیجه بیشتر غرب، منظره رویایی اسرائیل مانند یک دایره متحدالمرکز کوچکتر است که خیالاتش از کنترل نهایی بر یک سرزمین مقدس را بازگو میکند. همانطور که دانیلا وایس، یکی از رهبران جنبش شهرک نشینان اسرائیلی اخیرا گفته است، «شهرک نشینان باید دریا را ببینند. این یک خواسته منطقی و عاشقانه است.» یک مشاور املاک اسرائیلی ویلاهای کنار ساحل را که به صورت دیجیتالی بر غزه ویران شده قرار گرفتهاند را با پیامی بدین مضمون «بیدار شو، خانه ای در ساحل رویا نیست» تبلیغ میکند.
روایت غربی، معتبر و واقعی در زمینه خود، زمانی به اسطورهای ویران تبدیل میشود که جایگزین داستانها و تجربیات دیگر شود. هیچ روایت واحدی نمیتواند کل تاریخ بشر را در برگیرد. کسانی که مسئول نظم این بنا هستند باید برای یک تصویر کامل تلاش کنند.
در بحث در چند ماه گذشته شاهد سطوح سرسامآوری از افسانه بودیم. یکی از مجریان تلویزیون روی آنتن گفت که هیچ مسیحی فلسطینیای وجود ندارد. یک مقام اسرائیلی افزود که هیچ کلیسای مسیحی در غزه وجود ندارد. زمانی که شاعر فلسطینی رفعت العریر در یک حملهی هوایی اسرائیل کشته شد، تلاش سازماندهی شدهای در فضای مجازی برای معرفی او به عنوان یک تروریست آغاز شد. گفتن هر چیز دیگری غیر از اینها نقض روایت مسلط خواهد بود. یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین روزنامههای آلمان، بهطرز باورنکردنیای ادعا کرد که شعار «فلسطین آزاد، هایل هیتلر جدید است». تخریب سیستماتیک تقریباً تمام بیمارستانها و مدارس غزه برای شکست حماس ضروری جلوه داده میشود.
سکوت دربارهی کشتار بسیاری از غیرنظامیان تحمیلی نیست؛ بلکه کسانی که هر واقعیت مخالفی آنها را از لذتبردن تماموکمال از فانتزیهایی که در آن غرب دوباره با شر میجنگد و اینبار شر هیچ لشگر مسلحی برای جنگیدن ندارد، منحرف میکند، آن را پذیرفتهاند.
یقیناً در برخی از پایتختهای غربی اعتراضهایی صورت گرفته است، اما این بار این اعتراضها از جریان سیاسی و فکری جدا نگه داشته شدهاند و تأثیر آنها بسیار مشکوک است. از آنجایی که بچههای غزه خواب ما را به هم میریزند تصویر آنها تقریبا نامرئی است.
در فانتزیها یا رویاها، آدمهای دیگر وجود واقعی ندارند. آنها فقط تجسمات شخص رویاپردازند و هدف، ایجاد جهانی است که در آن امیال هیچ مقاومت بیرونیای پیدا نکنند. در این وسوسه خطر بزرگی وجود دارد، که اسرائیل قبلاً در طرح پیشنهاد انتقال دو میلیون فلسطینی از غزه به صحرای سینا آن را بیان کرده است. دولت اسرائیل می گوید اکنون متقاعد کردن مردم برای بازگشت به خانههای خود در جنوب اسرائیل غیرممکن است زیرا وعده شکست کامل حماس را داده است {که محقق نشده}. در 11 نوامبر، آوی دیچر، وزیر کشاورزی به یک کانال تلویزیونی گفت که این جنگ غزه «یوم النکبه» خواهد بود، نکبة برای توصیف اخراج فلسطینیان از سرزمینشان در سال 1948 استفاده میشود؛ زمانی که تقریباً ۷۰۰ هزار فلسطینی به اجبار از خانههایشان رانده شدند.
در 25 دسامبر، روز کریسمس، در یک جلسه حزب لیکود نتانیاهو به همکارانش گفت که در حال کار روی طرحی برای انتقال فلسطینیها از غزه به کشورهای دیگر است و آن را «هدف استراتژیک» خواند. بر اساس گزارشهای متعددی که منابع خود من تأیید کردهاند، نخستوزیر اسرائیل قبلاً تلاش کرده بود تعدادی از رهبران اروپایی را متقاعد کند تا در این طرح به او کمک کنند. در فیلمهای ضبطشده از دیدار نتانیاهو با خانوادههای گروگانهای اسرائیلی که در سوم ژانویه انجام شد، شنیده میشود که نخستوزیر میگوید «سناریوی تسلیم و اخراج» در نوار غزه در حال بررسی است. همچنین در سوم ژانویه تایم اسرائیل گزارش داد که مقامات اسرائیلی مذاکرات مخفیانهای با کشور آفریقایی کنگو و چندین کشور دیگر برای پذیرش احتمالی فلسطینیان از غزه انجام دادهاند. به نظر میرسد هیچ قاعدهوقانونی باقی نمانده است و هیچ تمایلی برای ایجاد قواعد جدید هم وجود ندارد.
ما قبلاً فانتزی داشتیم؛ اکنون آن را زندگی میکنیم. سرمستکننده است. اما آنچه در غزه رخ میدهد در واقع دو چهره دارد. اولاً، حالا پی میبریم که زندگی در فانتزی به راحتی میتواند منبع عمیقترین وحشتها شود. فانتزی، انسانیتزدایی میکند؛ همانطور که ژیل دلوز زمانی گفت، هیچچیز هولناکتر و وحشتناکتر از اسیر شدن در فانتزی دیگران نیست. و در واقع، اسیر شدن در اینهمه فانتزی متحدالمرکز به کابوس گریزناپذیر فلسطینیها تبدیل شده است.
ثانیاً، اگر صاحبان قدرت وقت خود را صرف پرداختن به فانتزیهای شخصی کنند، پس وظیفه ایجاد نظم باید به مرور زمان به شخص دیگری واگذار شود. در غزه ما شاهد آسیبشناسی یک آمریکای به سرعت در حال زوال هستیم که نقش آن دیگر نقش یک قدرت نظمدهنده نیست، بلکه نقش خالقی است که دنیایی از لذت شخصی را میسازد.
مترجم: زهرا صباغی