به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، طبق آمار داوطلبان کنکور امسال از مجموع یک میلیون و ۱۵۲ هزار و ۵۱۸ داوطلب که در نوبت اول آزمون سراسری 1403 ثبتنام کردهاند تنها ۳۷ درصد مرد هستند. این موضوع توجهها را به عدم علاقه پسران به کنکور و آموزش عالی جلب کرده است.
غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه تهران و از اعضای جمعیت توحید و تعاون میگوید بیرغبتی پسران برای شرکت در کنکور بحثی صرفا مربوط به نظام آموزشی نمیشود و ریشه در رویکردهای غلط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... دارد. ایران با وجود غنای فرهنگی و اجتماعی و دارا بودن از پتانسیل عظیم اجتماعی این روزها با پدیده افت شدید اعتماد اجتماعی مواجه است.
بخشهای مهم این گفتوگو را در زیر میخوانید:
*اینکه پسران در کنکور کمتر شرکت میکنند و رغبت چندانی برای ورود به دانشگاه ندارند، متاثر از تحولات ۲۰ سالهٔ اخیر است. اگر آمار شرکتکنندگان کنکور در این سالها را رصد کنیم، میبینم که هر سال میزان حضور دخترها نسبت به پسرها افزایش پیدا کرده است تا اینکه نسبت حضور دخترها نسبت به پسرها علی رغم اینکه جمعیت پسرها بیشتر است، ۶۳ به ۳۷ درصد رسید که آمار جالب و قابل تاملی است.
*مهمترین دلیل، تغییر نسبت دانشگاه و اشتغال است. در گذشته تحصیل منشاء شغل بوده و میزان شاغلین دانشگاهدیده نسبت به شاغلین غیردانشگاهی همواره بیشتر بود. اما از یک زمانی به دلیل کاهش کیفیت بخشی از دانشگاهها، جایگاه نهاد دانشگاه در مقام تامینکننده فرصت شغلی از بین رفت. به خصوص در دوره احمدینژاد برخی دانشگاهها مثل قارچ رشد کردند، به طوریکه در مقطعی ۲۷۰۰ سایت دانشگاهی راه اندازی شد تا بخشی از فارغالتحصیلان با سطحی نازل مدرک بگیرند تا بازار کار هم برای جذب آنها رغبتی نداشته باشد. پس وقتی کسی میبیند مدرک، شغل را تضمین نمیکند تصمیم میگیرد تحصیلات را رها کند.
* دلیل دوم، تراکم است. مثلا یک نفر پزشک عمومی شده و درصدد گذراندن دورههای تخصصی است اما چون در دورههای تخصصی تعداد اندکی پذیرفته میشود و نمیتواند از قیف رد شود، سرخورده میشود.
* دلیل سوم، اقتضائات بازار کار است. غیر از موارد جراحیهای خاص مثل تخصص جراحی قلب که درآمد مکفی دارند، داوطلبین احساس میکنند اگر سراغ جراحی زیبایی و رشتههای مشابه بروند، درآمد بیشتری خواهند داشت.
* دلیل چهارم کشش بیشتر بازار کار کشورهای دیگر است. کسانی که متخصص میشوند، این امکان را دارند که در کشورهای پیرامون ما مثل قطر، ترکیه، عمان و بسیاری از کشورهای حوزه خلیج فارس دستمزدی بالغ بر سه برابر نرخ مرسوم در ایران کسب کنند.
* دلیل پنجم، فضای اجتماعی-سیاسی موجود در جامعه است. طبیعتا بحث سبک زندگی عاملی شده است تا مهاجرت از سطح دانشجویان لیسانس، فوق لیسانس و دکترا به سطح دانشآموزی برسد. همچنین خانوادهها برای اینکه فرزندانشان با مساله سربازی روبرو نشوند، از نوجوانی آنها را به کشورهای خارجی میفرستند؛ بنابراین عوامل متعددی موجب شده است تا متاسفانه پسرها انگیزهای برای نشستن در جلسه کنکور نداشته باشند.
با ادامه این روند برای جراحیهای مختصر باید به کشورهای همسایه برویم
*پدیده مهاجرت به قدری نگرانکننده و هزینهساز است که دستگاههای مربوطه باید همهٔ همّ و غمشان را برای اصلاح به کار بگیرند. اما متاسفانه براساس گزارشهایی که بعضا برخی از مسئولین سازمان نظام پزشکی و طبیبهای معتبر کشور میدهند، کسانی که تخصص دارند و در ایران مشغول هستند هم به فکر مهاجرت افتادهاند.
* اگر فکری برای این موضوع نگرانگننده نکنیم، ممکن است چند سال بعد برای جراحیهای مختصر هم مردم مجبور به رفتن به کشورهای همسایه شوند. خیلی از دستاندرکاران دانشگاهی و نظام پزشکی این آژیر خطر را کشیدهاند که متاسفانه باید گفت، ککِ دستاندرکاران گزیده نمیشود.
* شرایط طوری است که آمارهای مهاجرت به بحث امنیتی تبدیل شده است. به طوریکه دستگاههای دولتی اجازه انتشار آمار مهاجرت را ندارند. اگر آمار مهاجرت از کشور از استاندارد جهانی بیشتر شود، معنایی منفی دارد و نشان از اشکال جدی نظام حکمرانی دارد. وقتی خیلی از دانشجویان و جوانان تمایل دارند از ایران خارج شوند برای سیستم بار منفی دارد و به همین دلیل از اطلاعرسانی اجتناب میکنند تا بار منفی شامل حالشان نشود.
مهاجرت به نیروی کار غیرماهر هم رسیده
* فشار اجتماعی که ریشه در برخورهای غلط مثل مباحث حجاب دارد، خیلیها را مصمم به مهاجرت میکند که این به قاعده موضوعی نگرانکننده است. یعنی وقتی جمعیت کثیری از ایرانیها که اتفاقا دل در گرو مملکت و دل در گرو ایران دارند، تصمیم به زندگی در کشور دیگری میگیرند، نشانهای آشکار از ناامنی شغلی، ناامنی فرهنگی و ... دارد.
*همچنین باید اذعان داشت، افزایش مهاجرت برای کشوری که برای برونرفت از شرایط بحرانی کنونی به نخبگان نیاز دارد، مشکلی اساسی برای کشور است. با این حال به دلیل بیتفاوتی مسئولان نه تنها این معضل کمرنگ نشده است، بلکه از سطح نخبگان به افراد بسیار عادی هم سرایت پیدا کرده است. من چندی پیش برای زیارت به کربلا رفته بودم. آنجا کارگران ایرانی میگفتند، با وجود مشکلات بهداشتی، دو و نیم برابر ایران حقوق میگیریم و برای تامین نیازهایمان ماندن در عراق را انتخاب کردهایم.
یکبار برای همیشه باید ببینیم، ایران و ایرانی و ظرفیتها و تنوع و تکثری که در ایران است، اساس حکمرانی است یا اموری فراتر از این مورد توجه تصمیمگیران است. به هرحال ما ایرانی و مسلمان هستیم و به تشیع علاقهمندیم. آیا برای توسعه به شاخصهای ایرانی اعتنا میکنیم یا بحثهایی فراتر از اینها مورد توجه دستاندرکاران است. به نظر من باید در استراتژی دقت بیشتری شود تا بتوانیم از همین اسلام و همین تشیع برای رفع مشکلاتمان کمک بگیریم. اگر ایران و ایرانیت و این ظرف مبارک آسیب ببیند، در واقع مظروف هم که هویت ایرانی و دینی ما است، آسیب میبیند.
*اگر میخواهیم، حرف جدی برای دنیا بزنیم، لازمهاش این است که شاخصهای زندگی، رشد اجتماعی و ... از همین ایران بالا ببریم تا به اعتبار همین شاخصها ادعای الگویی داشته باشیم. اما اگر شاخصهای اعتماد اجتماعی، شاخصهای فرهنگی و شاخصهای توسعه اقتصادی و عدالت صدمه ببینند، این جامعه نه تنها نمیتواند الگو باشد، بلکه بسیاری از نیروهایش را هم از دست خواهد داد.