شخصا برای ۵۰ قریه کدخدا انتخاب میکنم و ضمن تایید صلاحیت آنها از بخشداری میخواهم که برایشان ابلاغ رسمی صادر شود. در هر یک از قرائی که کدخدایانش به وسیلهی من انتخاب میشوند بین ۴۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر زندگی میکند.
ماجرای زنی به نام بیبیکلانتر در دهه چهل
وزیر شدن مقداری هم عطر زدن و توالت کردن و «یس و نو» کردن لازم دارد
خبرآنلاین , 4 مرداد 1403 ساعت 22:12
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
شخصا برای ۵۰ قریه کدخدا انتخاب میکنم و ضمن تایید صلاحیت آنها از بخشداری میخواهم که برایشان ابلاغ رسمی صادر شود. در هر یک از قرائی که کدخدایانش به وسیلهی من انتخاب میشوند بین ۴۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر زندگی میکند.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایرانی، «سرچهان» امروز یکی از شهرستانهای استان فارس با مرکزیت شهر کرهای است؛ منطقهای سرسبز و خرم که در ۵۰ کیلومتری شرق ارسنجان واقع شده. شاید باورتان نشود ولی در دههی چهل خورشیدی در این منطقه یک زن فرمان میراند، زنی معروف به بیبیکلانتر. آن روزها، دقیقتر بخواهیم بگوییم در ۱۳۴۸ در این منطقه یک ایل ۵۰ هزار نفری زندگی میکردند که در ۵۰ قریه جا گرفته بودند. همهی ساکنان این منطقهی از عشایر ایل قرائی بودند و به دامداری، زراعت و قالیبافی مشغول. روزانه در حدود یک صد تن از محصول عمدهی کشاورزی آنان یعنی «شیرینبیان» برای ارسال به خارج از کشور به شهرهای بندری حمل میشد؛ و همهی این کارها زیر نظر مریم سلطانشکوهی که اهالی بیبیکلانتر خطابش میکردند.
بیبی کلانتر شصتساله به خاطر خدمات ارزندهاش در مدت ریاست ایل چندین بار از طرف استانداران و سایر مقامات استان فارس مورد تایید و تشویق کتبی و شفاهی قرار گرفته بود. مردم منطقه دربست قبولش داشتند و حتی اختلافاتشان را هم با کدخدامنشی او برطرف میکردند. انجام مراسم ازدواج و طلاق اهالی نیز باید با موافقت بیبی کلانتر انجام میگرفت در غیر این صورت از نظر سایر اهالی منطقه باطل بود! ترتیب کار اینطور بود که وقتی موافقت پدر و مادر و سایر بستگان عروس و داماد برای ازدواج جلب شد و مراسم خواستگاری و شیرینیخوران و سایر تشریفات قبل از ازدواج انجام گرفت فقط یک نفر دیگر باقی میماند که باید بگوید ازدواج سرمیگیرد یا نه و او بیبی کلانتر بود! عکس این قضیه نیز صادق بود؛ یعنی اگر پدر و مادر و همهی بستگان پسر و دختری با ازدواج دو دلدادهی ایل مخالفت میکردند و دلیل میآوردند که صلاح نیست چنین ازدواجی سرگیرد، باز هم بیبی کلانتر بود که باید تصمیم نهایی را اتخاذ میکرد. او در چنین وضعی از حق «وتو» استفاده میکرد و بر همهی تصمیمات بستگان عروس و داماد خط بطلان میکشید و میگفت: «اگر آسمان به زمین برسد و اگر همهی مردم ایل مخالف باشند این دو دلداده باید با هم ازدواج کنند.» و آن وقت بودی که صدای ساز و دهل در سراسر ایل میپیچد و عروس و داماد جوان، چهرهی استخوانی بیبی کلاتر را غرق در بوسه میکردند.
اینها را یکی از خبرنگاران زن روز کشف کرده بود، خبرنگاری که وقتی شنید چنین زن مقتدری در قسمتی از استان فارس فرمان میراند، باورش نشد تا خود به آنجا رفت و همه چیز را از نزدیک با چشمانش مشاهده کرد. او گفتوگوی کوتاهی نیز با بیبی کلانتر انجام داد. متن این گفتوگو را که در مجلهی «زن روز» به تاریخ ۴ مرداد ۴۸ منتشر شد در ادامه میخوانید:
دربارهی وظیفهی حساسی که برعهده دارید صحبت کنید.
اولین کلانتر از خانوادهی شکوهی پدر من بود که سالها با این سمت بر ایل ریاست میکرد. سپس نوبت به شوهرم رسید که او هم پیر و از کارافتاده شد و پس از او پسر بزرگم مسئولیت کلانتری ایل را به عهده گرفت. پسرم با علاقهی زیادی که به مردم ایل داشت تمام وظایف خود را عاشقانه و با اقتدار تمام انجام میداد و کوشش داشت که همهی جوانان ایل را تشویق به فعالیتهای دامنهدار کشاورزی و دامداری بکند، اما قبل از اینکه بتواند از هدفها و برنامههایش نتیجهای بگیرد به وسیلهی عدهای که از سالها قبل با خانوادهی ما دشمنی داشتند به قتل رسید... پس از قتل پسرم تنها کسی که میتوانست به عنوان کلانتر ایل انتخاب شود من بودم. زنی داغدار که ناگزیر بود غم مرگ فرزند را به دست فراموشی بسپرد و به حل مشکلات مردم ایل بپردازد.
قبول چنین مسئولیت مهم و حساسی مستلزم این بود که ابتدا خیال من از بابت قاتلین پسرم راحت شود و مطمئن گردم که آنها در کار ادارهی ایل اخلال نخواهند کرد به همین منظور ابتدا از طریق قانون نسبت به تعقیب قاتلین پسرم اقدام کردم و حتی یک بار که افتخار شرفیابی به حضور شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو نصیبم شد، موضوع را به عرض اعلیحضرتین رسانیدم و مراحم عالیهی ایشان باعث شد که من با دلگرمی فراون امور ریاست ایل را به عهده بگیرم و اکنون پنج سال است که کلانتر این ایل بزرگ هستم.
بیبی! دربارهی کار و برنامهی روزانهتان بگویید.
مهمترین کاری که من باید در این منطقهی وسیع انجام بدهم انتخاب افرادی صالح و کاردان به عنوان کدخداست که کوچکترین اشتباه در تشخیص صلاحیت این افراد ممکن است زندگی مردم یک قریه را تباه کند. من شخصا برای ۵۰ قریه کدخدا انتخاب میکنم و ضمن تایید صلاحیت آنها از بخشداری میخواهم که برایشان ابلاغ رسمی صادر شود. در هر یک از قرائی که کدخدایانش به وسیلهی من انتخاب میشوند بین ۴۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر زندگی میکند و بدیهی است که کدخدایان این قرا باید افرادی لایق، سالم، زرنگ و سرحال باشند که بتوانند بر سرنوشت مردم مقتدرانه حکومت کنند.
شما با این لیاقت و کاردانی نمیخواهی وزیر دولت آقای هویدا بشوی؟
[خندهای کرد و گفت:] آخه جانم وزیر شدن مقداری هم عطر زدن و توالت کردن و «یس و نو» (Yes, No) کردن لازم دارد که متاسفانه از من ساخته نیست. من وزیر ده و دشت و کوهستان هستم و هرکس در این دنیا باید کاری را که از دستش ساخته است انجام بدهد. به علاوه آقای نخستوزیر وزیر دهاتی نمیخواهد!
[...] به مساوات حقوق زن و مرد اعتقاد داری؟
البته! در خانوادههای فهمیده و باکمال ایران از قدیمالایام زن صاحب احترام و حق و حقوق بوده است حتی در ده که سطح سواد و شعور مردم آن به پای شهر نمیرسد از زمان مادربزرگهای ما وقتی یک زن عاقل و فهمیده و صبور و لایق پیدا میشد همیشه طرف مشورت قرار میگرفت و در حقیقت در خانواده و ایل در تمام موارد نفوذ کلام داشت و سررشتهی بسیاری از کارها، حق ادارهی اموال و املاک به طور مستقیم در دست او بود. به نظر من خداوند زن و مرد را از لحاظ فکر و شعور و اراده مثل هم خلق کرده است و هیچ زنی نباید در مقابل مرد احساس ضعف و کوچکی کند.
آیا به نظر تو وضع زندگی مردم ده و ایلات در پنج سال اخیر و بعد از تقسیم اراضی بهتر شده است یا نه؟
خیلی زیاد. علالخصوص امید مردم دهات به آینده بیشتر شده و حالا احساس میکنند که دیگر زیر شلاق و امر کسی نیستند و هر بیلی را که به زمین فرو میکنند برای رزق و روزی خودشان است.
به نظر شما راه و رسم قدیم زناشویی، یعنی رسم خواستگاری، دخالت پدر و مادر در امر ازدواج دختر و پسر بیشتر به مصلحت مقرون است یا رسم بعضی از جوانان شهری امروز که خودشان برای خود همسر انتخاب میکنند؟
اگر پدر و مادر دختر و پسر عاقل و باتدبیر باشند چه بهتر که آنها در انتخاب همسر برای فرزند خود نظارت کنند و او را از سهو و خطا و فریب دور نگهدارند. به نظر من هم باید عشق و قلب جوانها را در نظر گرفت که خاطر همدیگر را بخواهند و هم اینکه برای جلوگیری از مشکلات فردا باید بزرگترها چراغ جلو پای آنها بگیرند. اگر امروز دختر و پسری نزد من بیایند و بگویند «بیبی ما عاشق همدیگر هستیم» من هرگز توی ذوق آنها نمیزنم چون دلدادگی حق قلب جوان است. اما ضمنا در حال و کار و وضع آنها رسیدگی و تمام گوشه و کنار زندگی و اخلاقشان را بازرسی میکنم و بعدا به آنها میگویم که آیا عروسی بکنند یا نه. و بعد چراهای رای خود را هم برایشان موبهمو میشکافم تا چشم و گوششان باز شود.
به نظر شما زن لیاقت حکومت کردن دارد یا نه؟ در جواب مردهای متعصبی که میگویند زن ضعیفه است چه جوابی میدهید؟
مردهایی که به زن میگویند ضعیفه حق شیر مادر خود را زیر پا لگد میکنند. آیا زنی که نه ماه آن بار سنگین را به شکم میکشد و یک عمر با صبر و طاقت و مهربانی غم فرزند خود را میخورد ضعیفه است؟! حاشا به عقل آنها. اگر زن خداشناس و باتقوی و با عقل و لیاقت باشد کلید بهشت زیر پای اوست و هزارها بار بر مردان تنبل و فاسد و قمارباز و میخواره و رشوهگیر و رشوهبده ارجحیت دارد که کار امروز دنیا را چنانکه میبینیم به جنگ و فساد و گناه و بدبختی کشاندهاند. نه جانم، از قول بیبی به بدگویان جنس زن پیغام بده که هیچ مادر عفیف و لایقی ضعیفه نیست و هر پسری مادر خود را ضعیفه بخواند به عذاب جهنم و خشم خداوند مبتلا میشود.
[حرف آخر...]
اگر میتوانستم حریف مقمات شهرستان و استان برای تاسیس یک درمانگاه و یک دفتر پست در منطقهی ۵۰ هزار نفری سرچاهان بشوم دیگر آرزویی ندارم!
کد مطلب: 425458