به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، زنان و حقوق آنان همواره با رویکرد ابژهسازی و ابژهگی ازسوی نظامهای حکمرانی کشورمان روبرو بوده اند و در مناسبات قدرت این نظامها نیز، زنان جایگاهی نداشته و اگر هم حضور اندکی بوده؛ با تلاش خود زنان برای تحول از ابژهگی به سوژهگی و با پرداخت هزینههای بسیار بدست آمده است.
از دوران مشروطیت تا زمان وقوع انقلاب ۵۷، زنان با وجود همهی محدودیتها و موانع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ به کنشگری فردی و جمعی پرداخته و بدین نتایج دست یافتند:
۱- حق آموزش
۲- ورود به مسائل خانواده ازجمله ازدواج و طلاق
۳- پرداختن به بهداشت و پیشگیری از بیماریها در میان مادران و کودکان
۴- آغاز کنشگری رسانهای با انتشار مجلات و نشریات
۵- آغاز کنش جمعی با تشکیل انجمنها و جمعیتهای زنان
۶- پوشش اختیاری
۷- افزایش سوادآموزی
۸- افزایش مطالبات به سطوح اجتماعی و سیاسی هم چون اشتغال و حق رأی
۹- به حاشیه رفتن مطالبات سیاسی چون حق رأی و حضور در احزاب به دلیل انسداد سیاسی پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و مخالفت روحانیون
۱۰- تصویب حق رأی و قانون حمایت از خانواده بهویژه با تلاش و کنشگری برخی جمعیتهای غیردولتی زنان و اراده و عزم هستهی محوری حاکمیت
در انقلاب ۱۳۵۷، زنان باوجود حضور و نقش تودهوار در راهپیماییهای حمایتی از انقلابیون بهویژه گروههای مذهبی و روحانیون و البته حضور اندکی نیز در قالب کنشگران احزاب سیاسی چپ و سازمان مجاهدین خلق؛ از روزهای آغازین پساز استقرار انقلابیون بنیانگذار جمهوری اسلامی با نادیدهگرفتن وعدههای داده شده و بازگشت به برخی محدودیتهای سدهی گذشته، مواجههای تلخ و باورنکردنی داشتند:
۱- لغو پوشش اختیاری
۲- لغو قانون حمایت از خانواده مصوب دههی ۱۳۴۰
۳- عدم حضور یا حضور حداقلی در کانونهای قدرت و تصمیمسازی هم چون: شورای انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام
۴- اخراج گستردهی زنان از ارتش، ادارات، بیمارستانها، و مراکز آموزشی، فرهنگی و هنری
۵- نداشتن حق کاندیداتوری ریاستجمهوری و ریاست قوهی قضاییه( ناقص سازی حق رأی و انتخاب )
۶- لغو حق قضاوت از زنان
۷- کنترل سبک زندگی و انواع ممنوعیتها بنام شرع و دین( ممنوعیت موتورسیکلت سواری، دوچرخهسواری، خروج از کشور، ورود به ورزشگاه، آواز، مدیریت برخی سازمانها، تحصیل و اشتغال در برخی رشتهها و ...)
با وجود این محدودیتهای گسترده و بازگشت وضعیت زنان به سالها قبل؛ به گواهی یافتههای عینی و مصادیق چهار دههی اخیر، جنبش احیای حقوق زنان و مقدمات توسعهیافتگی ایران برای رسیدن به جامعهای آگاه و برابری خواه، راه خود را پیدا کرده و متناسب با مقتضیات زمان ازجمله بهرهمندی از تکنولوژیهای نوین و رشد ارتباطات، به مطالبه گریهای گستردهتر و عمیقتر پرداخته و با تبدیل تهدیدها به فرصتها؛ به نتایجی شگرف رسیده است.
نتایجی که امروز حاکمیت جمهوری اسلامی پساز ۴۵ سال از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، بدان افتخار میکند و با ادعای بهبود وضعیت زنان و نسبت دادن عاملیت پیشرفت آنان به خود، این شرایط را به دلیل ظلم به زنان و استفادهی ابزاری از ایشان در دوران پهلوی اول و دوم، به رخ زنان میکشد. اما غافل از این حقیقت است که با ایجاد محدودیت و کنترل زنان به عاملیت آنان برای احیای حقوقشان با اراده و آگاهی و انتخاب در گذار از این نابرابریها، یاری رسانده است.
انقلابی که ناخواسته با محدودیتها و گفتمان تقابلی با زنان ایرانی و استفادهی تودهوار ایشان در بزنگاههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ منجر به تقویت و عمق عاملیت کنشگری جامعهی زنان و نیز مردان برابری خواه و توسعه طلب در این سرزمین شده و سبب سرعت و عمق تحول زنان از ابژهگی به سوژهگی گردیده است.
شاهد مثال این عاملیت تقویت شده و گستردهی زنان و مردان برابری خواه، تمرکز حاکمیت بر گفتمان کنترل زنان و مقابله با مطالبات آنهاست:
تأکید بر حجاب اجباری
تداوم تبعیض جنسیتی
استمرار بهرهبرداری تودهوار از زنان
ایدئولوژیک کردن نقش و هویت زنان
تقابل زنان و مردان جامعه در برابر هم
کاهش رواداری اجتماعی در پذیرش تنوع و تکثر جامعه
دور کردن هرچه بیشتر زنان از کانونهای قدرت
و مقابله و سرکوب جنبشی که مطالبهی محوریاش زن زندکی آزادی است.
آری! معنای زندگی زنان ایرانی، تغییر خود و موقعیت سختی است که ناممکن بنظر میآید اما ممکن شده و میشود.