به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، یکونیم میلیون نفر در این منطقه گرفتار شدهاند و هدف بمباران بیامان اسرائیل قرار گرفتهاند. حالا دیگر جایی برای رفتن آنها نیست. اسرائیل موفق شده فلسطینیان را به جنوبِ تمام مناطقی که ،طبق برنامه، میتواند برای پروژهی «کانال بن گوریون» استفاده شود منتقل کند و عملاً وضعیت ماهی درون تنگ را برای آنها ایجاد کرده است.
اسرائیلیها حالا میتوانند به آسانی و در اوقات فراغتشان، فلسطینیان باقیمانده را از میان بردارند یا حتی اجازه دهند زمان، گرسنگی و بیماری کار پاکسازی را برایشان انجام دهد. در همین حین، شواهد تصویری از کودکان سلاخیشده و مثلهشده در خوراک رسانهای کسانی که آنقدر اهمیت میدهند که - در میان عربدههای نخبگان بازی بزرگ سوپر بول با ظاهری سورئال شبیه فیلم بازیهای گرسنگی - مشاهدهی این صحنهها را بر خود هموار کنند، ظاهر میشد.
قتل اینهمه کودک مطمئناً نشانگر روح کسانی است که مرتکب چنین جنایاتی شدهاند، که یکی از دانهدرشتهایشان جو بایدن، صهیونیست خودخوانده و دریافتکنندهی شمارهیک «حمایت» بیش از پنج میلیون دلاری لابی اسرائیل است. او به تنهایی بر صدر قلهی اجساد فلسطینیان ایستاده است؛ دریافتکنندگان بعدی که حتی نزدیک او هم نیستند؛ رابرت منندز، هیلاری کلینتون و مارک کرک (که بیشترینشان در حدود دو سه میلیون گرفتهاند). انجام این ژیمناستیکهای ذهنی برای اجازهدادن به نسلکشی چقدرخرج برمیدارد؟ برای این آدمهای زباله، مقادیر فوقالذکر.
برای افزودن به کیفیت غیرواقعی سوپر بول، اسرائیل اجازه داشت در میانهی بازی برای خودش تبلیغ هم پخش کند؛ و در تمام این مدت بمبها رها میشدند و تصاویر دهشتناکی مانند عکسی که عزالدین المعشر از دخترکی قطععضوشده و آویزان از پنجره به اشتراک گذاشته بود، به بیرون پرتاب میکردند. اما این تصویر هولناک یکی از صدها، اگر نگوییم هزاران، تصویری است که دستبهدست میشود. آنهایی که اهمیت میدهند و خواهان فلسطینی آزادند، خود را مجبور میکنند که چنین چیزهایی را ببینند چون دنیا بدون مدرک (و گاهی اوقات حتی با مدرک) باور نمیکند؛ با این حال بعد از این حتی یک نفر از ما دیگر مثل قبل به کودکان نگاه نخواهد کرد - بیآنکه در چشم ذهنمان کسانی را ببینیم که در اثر چنین خشونتهای غمانگیزی از دست رفتهاند. به نظر ندیدن آنها بیاحترامی است؛ انگار مرده فریاد میزند: «مرا بشناس و بدان با من چه کردهاند – رو بر نگردان!». دیدن تیرگی راه بسیار سختتری در زندگی است، اما ندیدنش تبدیلشدن به تیرگی است.
هرچه نباشد، بیشتر فرهنگها سلاخی گستاخانهی بیگناهان را تأیید نمیکنند. دفعات قبلی که این اتفاق افتاده، چشم تاریخ با وحشت و انزجار به گذشته نگاه کرده است. اما نسلکشی کنونی توسط همه ما و همزمان با رویداد مشاهده میشود، با این حال مقامات اسرائیلی وقیحانه دربارهی هدفگیری غیرنظامیان بهانه میآورند – این درحالی است که فیلمهای متعددی از تکتیراندازان هست که آدمها را در حالی که بوضوح کارهایی مثل رفتن به دنبال آب یا تلاش برای کمک به یک مجروح انجام میدهند، میکشند.
تلاش برای عبور از خیابان؟: حماس! تلاش برای یافتن آب؟ حماس! صرفِ نخواستنِ اشغال و کشتهشدن... بله، حماس! اصلاً کجای فهمیدن اینکه چرا بخشی از مردم تحت اشغال میخواهند عضو حماس باشند اینقدر سخت است؟ اگر حماس نبود، یک گروه شبهنظامی دیگر به مبارزه برمیخاست. آدمها نمیخواهند محاصره، اشغال و کشته شوند. در واقع فکر کنم اگر میخواهید گروهی را با خشمی واضح و مشخص از خودتان متنفر کنید، باید از این دستور پخت استفاده کنید. اگر «پدران بنیانگذار» ایالات متحده شکست خورده بودند آنها را چه مینامیدند؟ - و آنها بیشتر بخاطر مالیات و دلایل اقتصادی دیگر خشمگین بودند، نه برای زندگی در یک دولت آپارتاید علنی!
مصاحبهای با یک مالهکش اسرائیلی را دیدم که دربارهی کشتن هند رجبِ کوچولو از او سؤال شد. برای آنها که خبر ندارند بگویم، این کودک ششساله پس از حمله به ماشینشان با اقوام مردهی خود در خودرو حبس شده بود. او آنقدر هوشیار بود که در حالی که زخمی شده بود، برای درخواست کمک با هلال احمر تماس بگیرد. فکر میکرد کسانی که در ماشین با او بودند «خوابیدهاند». روحِ مهربانِ آن طرف خط او را تشویق کرد که فقط بگذارد بخوابند. وقتی که آمبولانس هلال احمر برای کمک به دخترک رسید، به آنها هم حمله شد و همگی کشته شدند. این صحنهی غمانگیز چند روز بعد، در حالی دیده شد که هند مرده بود... فقط میتوان وحشت او هنگام درگذشت را تصور کرد – سرد، ترسیده و دردکشیده.
انجام چنین کاری با یک بچه، عملی شیطانی است. مصاحبهشونده طبق معمول رفتار کرد: اوه، شاید کارکنان آمبولانس عضو حماس بودند. البته! به نظرم هند ششساله هم عضو حماس بود. الان که فکر میکنم، شاید حتی پاپ هم عضو حماس باشد. میدانم، بخاطر اینکه از دیدن بیگناهان سلاخیشده به وجد نمیآیم من هم در اعضای حماس گنجانده میشوم. این پارهپاره کردنِ معناها و بدنها بکلی معنی خود را از دست داده است؛ و این دقیقاً همان چیزی است که برای انجامش نقشه کشیده شده بود.
این «همهچیز حماس است» استدلالِ در آستینِ مالهکشان برای این کشتار خیرهسرانه بوده است. آدم تعجب میکند که چگونه این ذهنیت در ایالات متحده کار میکند – یعنی وقتی یک جنایتکار در مجاورت عدهای دیگر است، همهی اطرافیان باید کشته شوند؟ همین استدلال دربارهی مراسم جشن تیم چیف بدبخت در کانزاس سیتی چه نتیجهای دارد؟ با منطق دولت اسرائیل، باید به کل مراسم حمله میشد و همهی حاضران در تلاش برای از بین بردن کسانی که در آن رویداد تیراندازی کرده بودند، کشته میشدند؛ مسخره است، اما احتمالاً اعدادش به آنچه در غزه در حال وقوع است نمیرسد... در فرایند گیرانداختنِ چند شبهنظامی، هزاران نفر را بکشید!
اما البته که ما میدانیم قضیه گیرانداختن اعضای حماس نیست؛ قضیه، از بین بردن مردم فلسطین تا حد ممکن است و تعداد بیشمار کودکان قربانی تصادفی نیست؛ آنها خودِ آیندهاند و اسرائیل میخواهد امکان آیندهای فلسطینی را از روی نقشه محو کند.
نوشته: پروفسور کاتلین والاس، استاد و رئیس دپارتمان فلسفهی دانشگاه هوفسترای نیویورک