کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

درباره نقش فراموش شده جاسوس بریتانیایی در کودتای ۲۸ مرداد

جیمز باندی که پای سفره ایرانی‌ها نشست

دیپلماسی ایرانی , 28 مرداد 1403 ساعت 23:11

گزارشگر : تحریریه پروژه ایران

اطلاعات بسیار کمی درباره نورمن داربی‌شایر به عنوان کسی که قطاری از اتفاقات تاریخی را برای سه کشور رقم و نقشه کودتای به این بزرگی را با موفقیت اجرا کرد، در دست است. او با وجود سن پایین، مسئولیت عملیات MI۶ را برعهده داشت و تسلطش به زبان فارسی باعث شد که نزدیک به یک دهه را در ایران و حول و حوش اتفاقات این کشور سپری کند. آغاز ماجرا از مزرعه‌ای خارج از نیکوزیا پایتخت قبرس رقم خورد. زمینی سرسبز با مجموعه‌ای از کلبه‌ها که «مزرعه اِستاد» نامیده می‌شد، جایی بود که عوامل و همکاران داربی‌شایر دور هم جمع شدند تا اعتراضات را در خیابان‌های تهران مدیریت کرده و نهایتا مصدق را برکنار کنند.


به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، هفتاد سال پییش سرنوشت ایران در تعلیقی سینمایی مسکوت مانده بود، یعنی درست زمانی که کودتای آمریکایی – انگلیسی برای برکناری نخست‌وزیر منتخب به ظاهر به سمت شکست پیش می‌رفت. سازمان سیا آماده می‌شد تا توقف عملیات را اعلام کند اما این بدمن یا شخصیت منفی داستان برای ایرانی‌ها و پسر طلایی فراموش شده تاریخ بریتانیا بود که روند ماجرا را تغییر داد. افسر اطلاعاتی بریتانیایی 28 ساله، که در پایگاه مخفی‌اش درقبرس جریان امور را زیر نظر داشت، با پافشاری و اصرار خود جریان تاریخ را عوض کرد. 

کودتای 28 مرداد در نهایت انجام شد، محمد مصدق که به دلیل ملی کردن نفت و مقابله با بریتانیا در ایران محبوب بود، بازداشت شد و شاه به تهران بازگشت و به پشت‌گرمی خارجی‌ها، جایگاه‌اش تقویت شد. 

در دنیای جاسوسی این اتفاقی عجیب بود. به ندرت پیش می‌آید که یک جاسوس یا افسراطلاعاتی عضو MI6 که بیشتر وظیفه‌اش جمع‌آوری اطلاعات بود، بتواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. اما نورمن داربی‌شایر در سال 1953 این کار را انجام داد. منافع بریتانیا در کوتاه‌مدت احیا، راه برای دیکتاتوری و دولت تمامیت‌خواه در ایران هموار شد. این اتفاق پیش‌زمینه‌ای بود برای انقلاب اسلامی 1357 و ایجاد وضعیت دشمنی ایران با غرب که تا امروز هم ادامه دارد.

اطلاعات بسیار کمی درباره نورمن داربی‌شایر به عنوان کسی که قطاری از اتفاقات تاریخی را برای سه کشور رقم و نقشه کودتای به این بزرگی را با موفقیت اجرا کرد، در دست است. او با وجود سن پایین، مسئولیت عملیات MI6 را برعهده داشت و تسلطش به زبان فارسی باعث شد که نزدیک به یک دهه را در ایران و حول و حوش اتفاقات این کشور سپری کند. آغاز ماجرا از مزرعه‌ای خارج از نیکوزیا پایتخت قبرس رقم خورد. زمینی سرسبز با مجموعه‌ای از کلبه‌ها که «مزرعه اِستاد» نامیده می‌شد، جایی بود که عوامل و همکاران داربی‌شایر دور هم جمع شدند تا اعتراضات را در خیابان‌های تهران مدیریت کرده و نهایتا مصدق را برکنار کنند.

کودتا برای لندن یک پیروزی بزرگ تلقی می‌شد. کنترل نسبی میادین نفتی ایران به لندن بازگشت و پیامی بود برای جهان که بریتانیای پسا استعماری هم کماکان می‌تواند بر اوضاع جهان مسلط شده و در مناطق مختلف خارج از خاک خود نفوذ داشته باشد. به نظر می‌رسید که مسیر برای داربی‌شایر برای رسیدن به قله‌ها در مسیر کاری‌اش فراهم شده باشد اما باز هم دستی سینمایی در کار بود. زندگی و حرفه‌ او بر اثر یک تراژدی از مسیر خارج شد و در سال 1993 در گمنامی درگذشت تا نقش محوری‌اش در یکی از تاثیرگذارترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران تا به امروز چندان مورد توجه قرار نگیرد.

نورمن داربی‌شایر را می‌توان یکی از نویسندگان اصلی طرح کودتا دانست اما در اجرا و کارگردانی این کودتا بی‌شک نقشی محوری داشت. نمایشی که تقی امیرانی، کارگردان مستند کودتای 53 درباره‌اش می‌گوید: «زمانی که سیا در تاریخ 15 آگوست آماده بود تا طرح کودتا را رها کند، داربی‌شایر به ابتکار خود اوباش را فراخواند تا داستان را به نفع بریتانیا تغییر دهد.»

«خوش‌تیپ، خوش‌پوش و مسلط به چند زبان» کلیدواژه‌هایی است که سرباز سابق نیروهای ویژه MI6 را تعریف می‌کند. شخصیتی نزدیک به جیمزباند البته با هشت فرزند. مصاحبه با اقوام و دوستان تصویر مردی پیچیده را می‌سازد که از کودکی در شمال انگلستان بزرگ شد، با توانایی‌هایش برای خود زندگی مناسبی فراهم کرد و متحدانی در گوشه‌وکنار جهان داشت که اعتمادشان را جلب کرده بود. برخی هم معتقدند که حوادث زندگی داربی‌شایر نشان می‌دهد که روند زندگی برای یک ابرجاسوس بریتانیایی چقدر می‌تواند بالا و پایین داشته باشد. 

آن لیهی، فرزند ارشد داربی‌شایر درباره پدرش می‌گوید: «او زندگی دوگانه عجیبی داشت. پدری فوق‌العاده که برای خانواده بزرگش سرگرمی و سرزندگی بسیاری ساخت. توانایی یادگیری زبانش فوق‌العاده بود. به زبان فرانسه تسلط کامل داشت، به فارسی مسلط بود و می‌توانست آلمانی و عربی صحبت کند. او به راحتی می‌توانست لهجه‌اش را تغییر دهد هرچند ما هیچ وقت هیچ چیز دیگری جز انگلیسی معمول از او نشنیدیم. او بسیار خودساخته بود در 17 سالگی خانه پدری‌اش را ترک کرد و هیچ وقت به آنجا بازنگشت.» 

بچه‌های خانواده در شهرهای مختلفی بزرگ شدند: تهران، بیروت، نیکوزنیا، ژنو و لندن. اما هرجا که بودند خانه آنها همواره میزبان مهمانان زیادی بود: کاشف و نویسنده مشهور بریتانیایی ویلفرد تزیگر، افسران ارشد MI6 از جمله نیکلاس الیوت و کرمیت یا کیم روزولت، رئیس سابق سیا در امور خاورمیانه که در واقع همدست ارشد داربی‌شایر در ماجرای کودتای 1953 بود.

زمانی که داربی‌شایر به عنوان افسرارشد MI6 در تهران حضور داشت، مانون همسترش و تمام اعضای خانواده خارج از محوطه سفارت و در منطقه مرفه‌نشین نیاوران زندگی می‌کردند. هوگو اسکایز، روزنامه‌نگار معروف بی‌بی‌سی که به عنوان فرزند یکی از اعضای سفارتخانه در تهران بزرگ شد در وصف زندگی خانواده داربی‌شایر می‌گوید: «آنها در سایه کوه‌های تهران و با استخری بزرگ در حیاط خانه‌‌شان زندگی می‌کردند. زندگی آنها بسیار مرفه بود و سپری کردن وقت در خانه آنها و به دور از همه دیپلمات‌ها لذتبخش بود.» آنها هرازچندگاهی در کوه‌پایه‌های البرز کمپ می‌کردند درحالی که قاطرها مواد غذایی و وسایل سفرشان را حمل می‌کردند. اسکایز معتقد است: «این در واقع پوششی فوق‌العاده برای یک جاسوس بود. او فارسی را بسیار روان صحبت می‌کرد و با خانواده پر جمعیت‌اش اغلب در مناطق اطراف تهران کوهنوردی می‌کرد.»

درحالی که خانواده و دوستان داربی‌شایر دور استخر بزرگ خانه مشغول تفریح بودند، داربی‌شایر اغلب قرار ملاقات‌هایش را ترتیب می‌داد او حتی با خود شاه ارتباط‌هایی داشت. این ارتباط را زمانی ایجاد کرده بود که هر دو مردانی جوان بودند. آنها دوبار در ماه یکدیگر را ملاقات و گاهی اوقات اسکواش بازی می‌کردند. 

آن لیهی، دختر داربی‌شایر می‌گوید: «او ماشین کوچکی داشت و خودش رانندگی می‌کرد. نه پلاک دیپلماتیک داشت و نه راننده و کاملا ناشناس بود.» اما برای هرکدام از فرزندان خانواده داربی‌شایر لحظاتی وجود داشت که متوجه می‌شدند پدرشان یک دیپلمات معمولی نیست. برای نیکلاس سومین فرزند خانواده این لحظه در بیروت فرارسید: «در یک کشو را باز کردم و آنجا حداقل چهار پاسپرت با عکس پدرم بود و هر کدام با نام‌های متفاوتی صادر شده بود.»

برخی از کسانی که داربی‌شایر را می‌شناختند، می‌گویند که او استاد تغییر هویت بود، به راحتی می‌توانست بین هویت‌ها و شخصیت‌های مختلف رفت‌وآمد کند و به راحتی با نقشی جدید هماهنگ شود. عرف معمول آن زمان این بود که افسران ارشد MI6 در مدارس دولتی برینایایی تحصیل کنند، مدارسی که بیشتر مربوط به طبقه مرفه می‌شد. اما داربی‌شایر پسر یک سبزی‌فروش اهل ویگان بود که پس از چنگ به ارتش پیوست و در اداره عملیات ویژه استخدام شد. در اسکاتلند آموزش دید و در سال 1943 بری دورنگه‌داشتن آلمانی‌ها از میادین نفتی و باز نگه‌داشتن خطوط تدارکات جبهه شرق به ایران فرستاده شد. ایرانی که در آن زمان هم توسط انگلیس و هم شوری اشغال شده بود.

در سه سال‌ونیم اول حضورش در تهران به عنوان سرباز، داربی‌شایر شبکه ارتباطی خود را گسترش داد و به زبان فارسی مسلط شد. او خودش بعدها گفت که «به گونه‌ای در بسیاری از محافل فارسی زبانان راه پیدا کرده که اعضای سفارت نتوانسته‌اند به آنجا برسند.» او در مصاحبه‌ای در سال 1958 برای یک سریال تلویزیونی به نام «پایان یک امپراطوری» گفت: «آنچه در مهمانی‌ها و به زبان انگلیسی و به شکلی مودبانه به سفرا گفته می‌شود بسیار متفاوت‌تر از آن چیزی است که در ذهن نسل جوان می‌گذرد.» این مصاحبه هیچ‌گاه در آن سریال استفاده نشد و سازندگان اعلام کردند که این قسمت‌ها غیرقابل‌پخش بود، هرچند که نحوه ادیت و ویرایش سریال را تحت فشارهای دولتی، تکذیب کردند. بریتانیا هنوز هم به طور رسمی نقش خود را در کودتای 28 مرداد تایید نکرده است.

امیرانی در نوامبر 2016، در میان اوراقی که نوه مصدق به عنوان مشاور آن سریال در اختیارش قرار داده بود به این متن مصاحبه رسید و نقشی که رالف فایین برای داربی‌شایر در وقوع کودتا قائل بود. نورمن جوان اولین بار توسط هم‌خانه‌اش در تهران یعنی رابین زاینر، استاد ادیان شرفی و جاسوس بریتانیا، به MI6 معرفی شد. شخصیت عجیب و غریب زاینر با عینک ته‌استکانی‌اش که چشمانش را بزرگ‌تر نشان می‌داد تکمیل می‌شد و نقطه ضعف او تریاک بود. یکی از وظایف داربی‌شایر در تهران «کیف‌کشی» زاینر بود و او بودجه لازم برای جذب ماموران را فراهم می‌کرد. او در این رابطه گفت: «مبالغ هنگفتی خرج می‌شد. زاینر عادت داشت که در قوطی‌های بیسکویت نوشته‌های لعنتی‌اش را حمل کند.»

زاینر کسی بود که داربی‌شایر را به افراد و ارتباطاتش در ایران معرفی کرد. یکی از این افراد محمدرضا شاه پهلوی بود که تنها پنج سال از داربی‌شایر بزرگ‌تر بود. برادران رشیدیان یعنی سیف‌الله، اسدالله و قدرت‌الله رشیدیان از جمله افراد مهم دیگری بودند که توسط زاینر به داربی‌شایر معرفی شدند. این سه برادر تاجرانی بودند که علاقه بسیاری به برقراری ارتباط با بریتانیایی‌ها داشتند. 

پس از اینکه مصدق در سال 1951 به نخست وزیری رسید و شرکت نفت ایران و انگلیس را ملی اعلام و دیپلمات‌های انگلیسی را اخراج کرد، دولت انگلستان به این جمع‌بندی رسید که باید از شر مصدق خلاص شود. داربی‌شایر و عواملش موظف شدند تا نقشه‌ای برای برکناری نخست‌وزیر طرح کنند و اسم رمز عملیات آنها «بوت» نام گرفت. زمانی که آمریکایی‌ها در سال 1953 و پس از روی کار آمدن دولت آیزنهاور با عملیات آژآکس وارد میدان شدند، این طرح کم‌وبیش همان نقشه‌ای بود که داربی‌شایر در سر داشت و شاه و برادران رشیدیان در مرکز آن بودند.

هنگامی که کودتا آغاز شد، همه چیز اما به سرعت به هم ریخت. برخی از کودتاچیان در ارتش در صحنه ظاهر نشدند آنها یا نتوانستند و یا تظاهر به بیماری کردند. شاه وحشت کرد و با هواپیمایی کوچک به بغداد گریخت و واشنگتن کنار گذاشتن ادامه طرح را اعلام کرد. اما داربی‌شایر و برادران رشیدیان حاضر به تسلیم شدن نبودند و به ادامه شورش و اعتراض در خیابان‌های تهران اصرار داشتند. آنها اراذل و اوباش را با دستمزدهای فراوان در خیابان‌ها سرازیر کردند تا با هواداران مصدق و یارانش در جمع کمونیست‌های حزب توده مقابله کنند. با این تفاسیر تنها کافی بود که افسران ارتش که تا آن لحظه دخالت چندانی نداشتند به هدف همراهی با شاه بپیوندند.

این کودتا داربی‌شایر را به پسر طلایی MI6 بدل کرد. ستاره‌ای که تا یک دهه بعد همچنان می‌درخشید. او به تهران بازگشت و به عنوان صدای بریتانیا در گوش شاه عمل می‌کرد و زندگی دلپذیری را در خانه‌ای بزرگ در شمال تهران ساخته بود. اما به مانند تمام فیلم‌نامه‌های تراژیک هالیوودی، سرانجام زندگی این خانواده بزرگ و شاد در شرف فروپاشی بود.

نوامبر 1964 داربی‌شایر برای ملاقات با افسر اطلاعاتی بریتانیایی که وظیفه‌اش شنود مکالمات در نزدیکی مرز شوری بود راهی شمال کشور شد. او همسشرش مانون را همراه داشت تا برای سفری از میان منظره‌های زیبای کوه‌های البرز تا دریای خزر همراهش باشد. در راه بازگشت، خودروی او از مسیر منحرف و راهی دره شد، مهمان لندی این زوج درجا کشته شد و همسرش مانون روی برانکارد درگذشت اما خود داربی‌شایر که پشت فرمان بود از حادثه جان سالم به در برد. پس از این حادثه به او گفته شده بود که یا باید پست خود را ترک کند یا زندگی‌اش را سروسامان دهد. داربی‌شایر از یکی از دوستان خانوادگی‌اش که معلمی به نام مگی بورلی بود خواست تا برای مراقبت از شش فرزندش به تهران پرواز کند. مگی درباره دوران حضورش در تهران گفت: «او می‌گفت شما ممکن است درهر ساعتی از شبانه‌روز شاهد رفت‌وآمدهایی در اینجا باشید اینها بسیار محرمانه است.»

داربی‌شایر پس از حادثه زنی جوان را به نام ویرجینیل فل، که افسر اطلاعاتی سفارت بریتانیا بود، ملاقات کرد. حاصل این ملاقات ازدواج آنها در آپریل 1966 بود، ازدواجی که با مهمانی مفصلی به خرج MI6 در سفارت بریتانیا همراه شد. خانم دربی‌شایر جدید، در سن 22 سالگی مادرخوانده 6 فرزند شد و دو فرزند دیگر که هردو دختر بودند با نورمن به دنیا آورد. از سال 1970 آنها راهی بیروت شدند و در محیط پر از تنش آنجا، خانواده باید زیر نظر گاردی مسلح و در خانه‌ای محافظت شده زندگی می‌کردند. در تمام مدت پس از تصادف رفتار دربی‌شایر مدام بدتر و بدتر می‌شد. او به الکل اعتیاد پیدا کرده بود و رفتار پرخاشگرانه و متوهمانه‌اش از کنترل خارج می‌شد.

پتر داربی‌شایر فرزند دوم خانواده در توضیح رفتار پدرش می‌گوید: «حقیقت این است که پس از تصادف و خونریزی مغزی، ترکیب این دو حادثه نقطه تغییر بزرگی درزندگی‌اش بود. او دیگر آدم قبلی نبود و این برای ما فرزندانش کاملا آشکار بود.» به محض بازگشت به بریتانیا در سال 1975، داربی‌شایر از همسرش جدا شد. او به دنبال آرزوهای بلندپروازانه‌اش رفت و می‌خواست در پله‌های قدرت پیشرفت کند. اما شهرت جدیدش در پرخاشگری و نوشیدن فراوان الکل سدی در برابر خواسته‌هایش شد تا سرانجام در سال 1979 ناچار به استعفا شد.

داربی‌شایر امیدوار بود تا به عنوان تاجر به خاورمیانه بازگردد اما نقشه‌های او با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، نقش بر آب شد چرا که اکثر دوستان و آشنایانش حالا دیگر یا کشته شده بودند، یا در زندان بودند یا به خارج از ایران گریخته بودند. پتر دراین رابطه می‌گوید: «او دورانی طلایی و زیبا را برای بازنشستگی‌اش پیش‌بینی کرده بود اما این اتفاق نیفتاد.» داربی‌شایر در سال 1993 بر اثر حمله قلبی درگذشت. در مراسم دفن‌اش هرهشت فرزندش حضور داشتند و این جزو انگشت‌شمار مواردی بود که همه خانواده گرد هم آمده بودند. از دوستان دوران حضورش در MI6 تعداد اندکی در مراسم شرکت داشتند. 

پس از سقوط شاه و وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کودتای سال 1953 دیگر به اندازه گذشته دستاورد مهمی برای بریتانیا به حساب نمی‌آمد اما داربی‌شایر تا آخر عمر از نظر خود برنگشت و روی لزوم وقوع کودتا تاکید داشت. او در مصاحبه بخش نشده‌اش اصرار داشت که اگر به مصدق اجازه می‌داد تا بر سر کار بماند، در نهایت کمونیست‌ها حکومت را به دست می‌گرفتند. او معتقد بود: «در این صورت روس‌ها چیزی را به دست می‌آوردند که ما همیشه می‌خواستیم؛ دسترسی به بنادر خلیج فارس.»

ویرجینیا داربی‌شایر معتقد است این اصرار برای ادامه کودتا نبود که داربی‌شایر را به موفقیت رساند بلکه دانش عمیقی که او از ایران کسب کرده بود باعث شد که بر خلاف تمام احتمالات به پیروزی برسد و این دانشی بود که کمتر کسی از آن خبر داشت. ویرجینا می‌گوید: «در این کودتا او همیشه احساس می‌کرد که نقش او را از کتاب‌های تاریخ حذف کرده‌اند، به گمانم هیمن هم باعث می‌شد که رفتارش در این رابطه تلخ‌تر و تلخ‌تر شود.»    


کد مطلب: 426686

آدرس مطلب :
https://www.theiranproject.com/fa/report/426686/جیمز-باندی-پای-سفره-ایرانی-ها-نشست

پروژه ایرانی
  https://www.theiranproject.com