پروژه ایران
: بعد از اینکه بچهام را به دنیا آوردم یک دکمه در دستم گذاشتند. یک چیز کوچک معجزهآسا، هر ساعتی از شبانهروز با آن دکمه میتوانستم یک ماما را به اتاق صدا کنم. در ابتدا از روی ادب مقاومت می کردم اما اطمینان این زنان با شایستگی معمولیشان غیر قابل مقاومت بود. سوالی در مورد بثورات پوستی، شیر خوردن، نوزادی که به نظر میرسید از لگن پلاستیکی زشتی که او را در آن گذاشته بودند متنفر بود، بابت همه چیز کسی بود که خیالم را راحت کند.