جمعه ۳۰ شهريور ۱۴۰۳ , 20 Sep 2024
سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۳:۱۱
کد مطلب : 413856

فیلسوفان غربی، بازندۀ اصلیِ جنگ غزه

پروژه ایران : انگار که از غربی‌ها صدایی در نمی‌آید. اگر هم فیلسوفی یا متفکری دهان باز کند یا قلم بزند، باید از اسرائیل حمایت کند. حتی برخی از فیلسوفان اخلاق هم حماس…
فیلسوفان غربی، بازندۀ اصلیِ جنگ غزه
فیلسوفان غربی، بازندۀ اصلیِ جنگ غزه
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، انگار که از غربی‌ها صدایی در نمی‌آید. اگر هم فیلسوفی یا متفکری دهان باز کند یا قلم بزند، باید از اسرائیل حمایت کند. حتی برخی از فیلسوفان اخلاق هم حماس را محکوم کردند! گویی که ویران‌کردن بیمارستان، در اخلاق جنگ می‌گنجد. حالا پس از 100 روز که از آخرین حملات رژیم صهیونیستی می‌گذرد و برخی از متفکران هم از آن حمایت کردند (!)، حمید دباشی دست به قلم شده و این موضوع را ریشه‌ای بررسی کرده است. این مقاله به‌صورت اختصاصی ترجمه شده و در اختیار خوانندگان قرار گرفته است.

این اتفاق را تصور کنید: ایران، سوریه، لبنان و ترکیه (با حمایت تسلیحاتی و دیپلماتیکِ روسیه و چین) توانِ لازم را داشتند که تل‌آویو را به‌مدت سه ماه، شبانه‌روز بمباران کنند، ده‌ها هزار اسرائیلی را به قتل برسانند، چندبرابرِ این تعداد را مجروح کنند، میلیون‌ها انسان را بی‌خانمان کنند و این شهر را همچون غزه به تلّی از آوار تبدیل کنند؛ طوری که دیگر قابل‌سکونت نباشد.

یا فرض کنید که ایران و متحدانش فقط قسمت‌های پرجمعیت تل‌آویو را هدف می‌گرفتند؛ مثلاً بیمارستان‌ها، کنیسه‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها و کتابخانه‌ها را. طوری تل‌آویو را بمباران می‌کردند که بیشترین تلفات غیرنظامی را از اسرائیل بگیرند. آن‌وقت، توجیه ایران برای این کارها چه می‌بود؟ این‌که می‌خواهد مطمئن شود بنیامین نتانیاهو را کشته است!

از خودتان بپرسید که در این داستانِ خیالی، جهانیان چه واکنشی نشان می‌دادند؟ آمریکا، انگلستان، اتحادیۀ اروپا، کانادا و آلمان در این‌باره چه کاری انجام می‌دادند؟

حالا بازگردیم به واقعیت. از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (و حتی چندین دهه پیش از آن)، متحدان غربیِ اسرائیل، آشکار می‌بینند که تل‌آویو با فلسطینیان چه می‌کند. غربی‌ها نه‌تنها اسرائیل را محکوم نمی‌کنند، بلکه تجهیزات نظامی هم در اختیارش قرار می‌دهند و حمایت دیپلماتیک هم می‌کنند. حتی رسانه‌های آمریکایی، برای نسل‌کشیِ فلسطینی‌ها، توجیه و استدلال هم می‌تراشند.

در نظم جهانیِ موجود، سناریوی حملۀ ایران به اسرائیل را یک روز هم تحمل نمی‌کنند. نظامیان آمریکا، اروپا، استرالیا و کانادا، حامیِ اسرائیل‌اند و ما مردم بی‌پناهِ جهان ــ درست مثل فلسطینی‌ها ــ اصلاً به حساب نمی‌آییم. این موضوع را فقط حقیقتی سیاسی ندانید؛ حتی در جهان اخلاقی و فلسفی نیز اوضاع از همین قرار است، همان‌جایی که خود را «غرب» می‌نامد. آن‌ها در خیالات خودشان زیست می‌کنند!

«ما»یی که خارج از حوزۀ تخیل اخلاق اروپایی نفس می‌کشیم، اصلاً وجود خارجی نداریم. عرب‌ها، ایرانی‌ها، مسلمانان، مردمان آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، هیچ‌گونه حقیقت هستی‌شناسانه‌ای برای غربی‌ها نداریم. غربی‌ها بقیۀ جهان را فقط تهدیدی متافیزیکی می‌دانند که باید بر آن غلبه کرد و سرِ جایش نشاند.

بیایید از کانت و هگل شروع کنیم؛ بعدش می‌رویم سراغ لویناس و ژیژک. ما که غربی نیستیم، اشیای عجیب‌وغریب محسوب می‌شویم که البته می‌شود ما را شناخت! اصلاً وظیفۀ مستشرقان همین بوده؛ باید ما را رمزگشایی می‌کرده‌اند! پس کشتار ده‌ها هزار شرقی، کوچک‌ترین نگرانی و دغدغه‌ای در ذهن فیلسوفان اروپایی به وجود نمی‌آورد، چون آمریکا و متحدانش این کار را انجام داده‌اند.

مخاطبان اروپاییِ قبیله‌ای
اگر به گفته‌هایم شک دارید، کافی است نگاهی بیندازید به یورگن هابرماس، طلایه‌دارِ فیلسوفان اروپایی، و همکارانش؛ آن‌ها در اقدامی حیرت‌انگیز و تعجب‌آور، از کشتارهای اسرائیل حمایت کردند! ما کاری به هابرماسِ ۹۴ ساله در مقام یک انسان معمولی نداریم، بلکه برای ما مهم است که هابرماس، به‌عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی، فیلسوف و متفکر انتقادی، چه فکری در پسِ حرف‌هایش داشته است؟ بعد از حمایت از اسرائیل، آیا از این پس نیز حرف‌های او برای کسی اهمیت دارد؟ اصلاً تابه‌حال، حرف‌های او مهم بوده است؟

جهانیان، پرسش‌های مشابهی را دربارۀ یکی دیگر از فیلسوفان بزرگ آلمانی، مارتین هایدگر، مطرح می‌کنند؛ هایدگر نیز وابسته و طرفدار نازیسم بوده است. به‌نظرم، اکنون باید دربارۀ صهیونیسم خشنِ هابرماسی و پیامدهای مهم آن برای کل پروژۀ فلسفی‌اش، پرسش‌هایی را مطرح کنیم.

اگر هابرماس، در فلسفه‌ و تخیل اخلاقی‌اش، ذره‌ای جا برای آدمیانی همچون فلسطینی‌ها نگذاشته، آیا می‌توان فلسفۀ او را برای همۀ بشریت و فراتر از مخاطبان اروپایی دانست؟

آصف بیات، جامعه‌شناسِ برجستۀ ایرانی، نامه‌ای سرگشاده به هابرماس نوشت. در این نامه آمده است که «مواضع شما [دربارۀ غزه] با عقاید خودتان در تضاد است.» با تمام احترامی که برای آقای بیات قائلم، با او مخالفم. معتقدم که بی‌اعتناییِ هابرماس به زندگی فلسطینیان، کاملاً با صهیونیسمی که او بدان معتقد است، همخوانی دارد. چرا همخوانی دارد؟ چون وزیر دفاع اسرائیل، یوآو گالانت، خیلی علنی گفت که «غیراروپایی‌ها انسانِ کامل نیستند یا به‌عبارتی، حیوانات انسانی‌اند».

این بی‌اعتناییِ مطلق به فلسطینی‌ها، ریشه در تفکر و تصورات آلمانی‌ها و اروپایی‌ها دارد. فهم رایج و عقل عرفیِ آلمانی‌ها این است که به‌خاطر داستانِ هولوکاست، به منافع اسرائیل پایبندند.

اما بیایید از منظر دیگر انسان‌ها به این موضوع نگاه کنیم. اَسنادِ متقنی که آفریقای جنوبی به دادگاه لاهه ارائه داد، نشان می‌دهد کاری که امروز، اسرائیل در غزه انجام می‌دهد، فرقی ندارد با آنچه آلمان‌های نازی با یهودیان انجام می‌دادند.

من بر این باورم که موضع هابرماس، در راستای سیاست‌های دولت آلمان برای مشارکت در کشتار فلسطینیان است. علاوه‌براین، چپ‌های آلمان نیز همین باورها را دارند؛ یعنی نژادپرستی، اسلام‌هراسی، بیگانه‌هراسی از عرب‌ها، و نیز حمایت همه‌جانبه از نسل‌کشی انسان‌هایی که در مستعمرات اسرائیل زندگی می‌کنند.

خدا ما را ببخشد اگر گمان کنیم که کارهای اسرائیل، نسل‌کشی نیست؛ نه‌فقط در این ۱۰۰ روز گذشته، بلکه تقریباً یک قرن است که اسرائیلی‌ها مشغول به نسل‌کشی‌اند.

انحطاط اخلاقی
اروپامحوریِ فیلسوفان اروپا صرفاً مبتنی بر نقص معرفتی در تفکر آن‌ها نیست، بلکه نشانه‌ای از فساد اخلاقیِ مداوم است. من بارها به نژادپرستیِ درمان‌ناپذیرِ تفکر فلسفی در اروپا اشاره‌ کرده‌ام.

این انحطاط اخلاقی، صرفاً دروغ سیاسی یا نقطه‌ضعف ایدئولوژیک نیست؛ این انحطاط در تخیل فلسفیِ آن‌ها عمیقاً ریشه دوانده و باعث شده فلسفه‌شان، قبیله‌ای بماند.

در این مجال، باید سخنانِ اِمه سزرِ شاعر را یادآور شویم: «قرن بیستم ــ بی آن‌که خودش بداند ــ هیتلری در درون خود دارد. هیتلر در آن ساکن است؛ هیتلر، شیطان این قرن است. هیتلر، جنایت علیه بشریت است؛ تحقیر انسان است.»

ماجرای امروزِ فلسطین، امتداد جنایاتی است که سزر به آن اشاره می‌کند. هابرماس حواسش نیست که کشتار فلسطینیان، ادامۀ کارهای اجدادِ خود او در نسل‌کشیِ هررو و نامیبیا است. فیلسوفان آلمانی سرشان را در برف فروبرده‌اند و گمان می‌کنند مردم دنیا نمی‌فهمند واقعاً چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است.

در نهایت، به نظر من، حرف‌های هابرماس نه تعجب‌آور است و نه تناقض‌گویی. اتفاقاً حرف‌های او با قبیله‌گراییِ درمان‌ناپذیرِ پیشینۀ فلسفی‌اش سازگار است که به‌دروغ، وضعیت جهان را طور دیگری شرح می‌دهند.

در ژاپن، کنگو و آرژانتین، فیلسوفان بیشتری هستند که حرف‌های جدی و واقعی بزنند؛ حرف‌های آن‌ها واقع‌بینانه‌تر از حرف‌های کسانی مثل هابرماس است.

از نظر من، انحطاط اخلاقیِ بیانیۀ هابرماس دربارۀ فلسطین، نقطۀ عطفی در رابطۀ استعماری بین فلسفۀ اروپا و بقیۀ جهان است. جهان از خواب فلسفۀ قومیِ اروپایی بیدار شده است. امروز، ما این رهایی را مدیون رنج مردمانی هستیم که در فلسطین رنج می‌کشند. فلسطینیان، با قهرمانی‌ها و فداکاری‌هایشان، بربریتِ موجود در بنیان تمدن غرب را آشکار کرده است.
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdcenx8epjh8zvi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما