شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ , 23 Nov 2024
جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۲
کد مطلب : 417131
منبع : ایکس

"تاریخ مخالفت مردان با آزادی زنان شاید جالب‌تر از خود داستان آزادی است"

پروژه ایران : می‌گوید هر زنی که در قرون گذشته با استعدادی خاص به‌دنیا می‌آمد قطعا دیوانه می‌شد. خود را می‌کشت و یا عمرش را در کلبه‌ای بیرون شهر به تنهایی به‌سر می‌برد؛ در حالی‌که مردم او را ساحر می‌پنداشتند و با وحشت، تمسخرش می‌کردند!
"تاریخ مخالفت مردان با آزادی زنان شاید جالب‌تر از خود داستان آزادی است"
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، ویرجینیا وولف در “اتاقی از آن خود” می‌پرسد که چرا کمتر زنی در طول قرون گذشته، توانسته است جایگاهی درخور در تاریخ ادبیات بیابد و چیزی بنویسد که سزاوار ستایشی همسنگ بزرگان ادبیات باشد.

او برای یافتن پاسخ سراغ “تاریخ انگلستان” اثر پرفسور ترولین (Trevelyan) و مدخل “زنان” می‌رود. در کتاب آمده «کتک‌زدن زن حق مسلم مرد بود و در میان طبقات بالا و پایین جامعه با بی‌شرمی رواج داشت».

وولف می‌نویسد حتی دو قرن بعدتر، در دوره استوارت‌ها یعنی قرن ۱۷، هنوز هم برای زنان طبقات بالا و متوسط استثنایی بود که خود همسرشان را انتخاب کنند و «شوهر، صاحب و مالک آنها بود».

ترولین اما با ارجاع به شکسپیر و دیگران می‌گوید که «زنان از نظر شخصیت و قابلیت چیزی کم ندارند». اما نکته همینجاست. وولف می‌نویسد در حالی‌که زنانی نظیر آنتی‌گونه، کلئوپاترا، لیدی مکبث، آناکارنینا و مادام بواری چون فانوسی در آثار نویسندگان درخشیده‌اند، اما شکوهشان نکبتبار است. زیرا زن - و نه آنها که در کتاب‌ها از نظر شخصیت و قابلیت چیزی کم ندارند - بلکه زن واقعی، کتک می‌خورد، زندانی می‌شد و از همه سو تهدید و تحقیر!

بدین ترتیب، زن در کتاب‌ها و شعرها به‌لحاظ خیالی و ذهنی شأن و اهمیت بسیاری داشت، ولی در واقع و در زندگی کاملاً بی‌اهمیت و بی‌مقدار بود. «زن موجودی که در سرتاسر کتاب شعر نفوذ می‌کند اما از تاریخ واقعی به کلی غایب است».



وولف می‌گوید هیچ حقیقت مسلمی درباره او نمی‌توان یافت زیرا «تاریخ به ندرت به او اشاره می‌کند!»؛ ما نمی‌دانیم تحصیلاتشان چگونه بوده، آیا اساسا سواد و فراغت نوشتن داشته‌اند، یا اتاقی از خود برای نوشتن.

حال آنکه اسقف انگلستان با بلاهت محض اعلام می‌کند «غیر ممکن‌ست زنی در گذشته، حال و آینده پیدا شود که نبوغ شکسپیر را داشته باشد». از نظر وولف اما هر زن با استعدادی در آن دوران آن‌قدر با مانع روبرو می‌شد و غرایز متضاد خودش او را شکنجه می‌کرد که حتما سلامت عقل خود را از دست می‌داد و نتیجه می‌گیرد «آن زنی که در قرن ۱۶ با استعداد شعر و نوشتن متولد شده بود، زن غمگینی بوده است. زنی در جدال با خود!» و به پریکلس حاکم آتن باستان اشاره می‌کند که گفته بود مهم‌ترین موفقیت زن این است که درباره او صحبتی نشود. که “گمنامی” و سکوت در خون زنان موفق و موجه می‌دود! 

وولف در ادامه به زندگینامه برخی مشاهیر در قرن ۱۹ اشاره می‌کند که تاکید می‌کردند «موجودیت زنان در سایه حمایت مردان قرار دارد و نمی‌توان از نظر فکری انتظاری از زنان داشت». از آن جمله استاد برجسته کمبریج، اسکار برانینگ که معتقد بود «بهترین زن از نظر فکری حقیرتر از بدترین مرد است» و می‌نویسد بدیهی است که کمتر زنی ترغیب می‌شده است که هنرمند و نویسنده شود: «زیرا تحقیر و تهدید می‌شد، سیلی می‌خورد و موعظه می‌شنید» و در نتیجه ذهنش فرسوده و نشاط او سرکوب می‌شد. 

می‌گوید آن‌چه تاثیر بسیاری بر جنبش زنان داشته، نه میل به حقارت زن، که آرزوی برتری مرد بوده است. از این‌رو در انتها ویرجینیا وولف نتیجه می‌گیرد همین میل و آرزوست که نه تنها در حوزه هنر و یا سیاست، که در همه وجوه زندگی راه را برای شکوفایی زن، ولو زنان مستعد، فروتن و وفادار سد می‌کند و می‌نویسد: «تاریخ مخالفت مردان با آزادی زنان شاید جالب‌تر از خود داستان آزادی است».

گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdcexf8ezjh8zzi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما