شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ , 23 Nov 2024
شنبه ۲۳ تير ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۲۵
کد مطلب : 424802

معنای رأی، مطالبات مردم و کنش سیاسی مؤثر

پروژه ایرانی : یکی از پرسش‌های رایج پس از انتخابات آن است که «مطالبات مردم از رئیس‌جمهور چیست؟» این، از چند جهت پرسشی انفعالی است.
معنای رأی، مطالبات مردم و کنش سیاسی مؤثر
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایرانی، رضا کلاهی، جامعه‌شناس در یادداشتی نوشت: اول هنگامی که از «مطالبات مردم» سخن می‌گوییم، «مردم» واژه‌ای مبهم، کلی و مجهول است. «مردم» یک کس خاص نیست که خواسته‌ی روشنی داشته باشد. مجموعه‌ی پرتکثر و تنوعی از افراد است که هریک با خیالی و با انتظاری به کسی رأی داده است. بنابراین در سخن گفتن از «مطالبات مردم»، معلوم نیست از مطالبه‌ی چه کسی حرف می‌زنیم. 

دوم، هنگامی که از چیستی مطالبات می‌پرسیم، پیش‌فرض آن است که اقدام مردم تنها همان رأی در صندوق بوده است و حالا نوبت اقدام دولت است. مردم باید کنار بنشینند و فقط درخواست خود را بگویند. 

سوم مردم عادی به عنوان رأی دهندگان اصلی، امکانی ندارند که مطالبه‌ی خود را به صدایی تبدیل کنند و آن را به فشاری در فضای عمومی بدل سازند. درنتیجه این «مطالبه» به شکل یک انتظارِ غالباً برآورده نشده باقی می‌ماند و تبدیل به نارضایتی می‌شود. یک جامعه‌ی ناراضی به‌جا می‌ماند که چون نمی‌تواند نارضایتی خود را به نیرویی بدل کند و اثری بگذارد، خشم فروخورده‌ای می‌شود که در انتخابات بعدی به شکل رأی به سبد جناح رقیب سرازیر می‌شود. 

چهارم همان مطالبه هم به فرض آن‌که صدایی بیابد و شنیده شود، ضمانت اجرایی نخواهد داشت. جز احتمالاً فشار نارضایتی عمومی. چنین فشاری اگر هم اثر کند، معمولاً به تصمیمات واکنشی و مقطعیِ سیاست‌گذاران که از ترس تجمع و شورش اتخاذ می‌شود منجر می‌شود نه به یک سیاست‌گذاری صحیح و پایدار. 

بنابراین سؤال درست آن نیست که مطالبات مردم چیست. به جای این پرسش انفعالی باید پرسشی فعال پرسید. پرسش فعال آن است که مردم باید چه کنشی انجام دهند. به جای این سؤال که «دولت باید برای مردم چه‌کار کند؟»، باید پرسید «مردم باید چه‌کار کنند؟»

پرسش از چیستی مطالبات، یک پرسش منفعلانه و غیرسیاسی است. این پرسش رای دهندگان را به عنوان سوژه‌های سیاسی نمی‌بیند بلکه آ‌ن‌ها را افراد منفعلی می‌داند که در یک لحظه، رایی را به صندوق انداخته اند و حالا باید منتظر بمانند. در این شرایط افراد به آدم‌هایی ناراضی و سرخورده‌ای تبدیل می‌شوند که رای دادن، انتظارات‌شان را پاسخ نداده و مطالبات‌شان را برآورده نکرده است.
اگر از این منظر نگاه کنیم همیشه همگان ناراضی خواهند بود چراکه در لحظه رای دادن، تصورات افراد از کاندیدای مورد نظرشان با یکدیگر متفاوت است. هرکسی به خیالی به کاندیدایی رای می‌دهد. اما آن‌چه پس از انتخاب او در عمل اتفاق می‌افتد در بهترین حالت فقط با یکی از آن تخیل‌ها سازگار است و با کثیری از تخیل‌ها تفاوت دارد.
حتی وضعیت عملی با همان یک تخیل هم سازگار نیست (به همین دلیل است که معمولاً خود جریانات سیاسی هم در انتهای دوره، از عملکرد کاندیدای خود رضایت ندارند). چرا که تعداد تصمیماتی که در یک دولت گرفته می‌شود بسیار زیاد است. برای هر رأی دهنده، بخشی از آن تصمیمات قابل قبول است و بخش‌های زیاد دیگری قابل قبول نیست. خلاصه آن‌که در انتهای کار دولت، همگان ناراضی هستند که خواسته‌های‌شان برآورده نشده است. خلاصه آن‌که سوال از مطالبات، در نهایت سوژه‌هایی سرخورده، ناراضی و منفعل برجا می‌گذارد که منتظرند انتخابات دیگری برسد تا با تحریم عقده خالی کنند یا با انتخاب بد، از میان بدوبدتر، از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کنند.

پرسش از مطالبات به معنای دیگری هم منفعلانه و غیرسیاسی است. به این معنا که افراد امکان این‌که حتا همین مطالبات را هم طرح کنند ندارند. جز صاحبان رسانه‌ها، افراد عادی صدایی ندارند و نمی‌توانند خواسته‌های خود را به سطح «مطالبه» برسانند و در عرصه‌ی عمومی به نیرویی تبدیل کنند که امکان چانه‌زنی در بین نیرو‌های سیاسی داشته باشد.
برای تقویت سوژگی جمعی باید تشکل‌ها تقویت شود؛ بروز بیرونی سوژگی جمعی، تشکل‌های مردمی مختلف است. خلاف پرسش از مطالبات، که پرسشی است انتزاعی که افراد نسبت با آن هیچ کار خاصی نمی‌توانند انجام دهند، پرسش از کنش‌گری پرسشی است کاملاً انضمامی و مشخص که هر فرد می‌تواند برای آن کار کاملاً مشخصی انجام دهد. هر کسی در هر جایی که ایستاده می‌تواند کنش معینی در جهت تشکل‌یابی بیش‌تر انجام دهد.

وجه ممیزه‌ی جریان اصلاحات این است که خود را با دموکراسی خواهی تعریف کرده‌است؛ بنابراین با یک رئیس جمهور اصلاح‌طلب، علی‌القاعده باید امکان بهتری برای تشکل‌یابی و تقویت راه‌های بروز سوژگی جمعی وجود داشته باشد. تشکل‌یابی را می‌توان در سه سطح مطرح کرد: یک. سطح شغل، دو. سطح سیاسی، و سه. سطح فراغت.

یک. تشکل‌یابی شغلی: هر کدام از ما شغلی داریم. آن شغل یک تشکیلات صنفی دارد. هر فرد اگر عضو اتحادیه صنفی نیست می‌تواند عضو شود، اگر عضو هست، ولی در جلسات شرکت نمی‌کند، در جلسات شرکت کند، اگر اتحادیه جلسات منظم برگزار نمی‌کند، از هیأت مدیره بخواهد جلسات منظم برگزار شود، اگر جایی که هستیم اتحادیه صنفی ندارد تلاش کنیم اتحادیه صنفی بسازیم. به همین ترتیب باید سعی کنیم اتحادیه‌ها تقویت شوند و با یکدیگر پیوند بخورند. سپس هرکسی در هر حوزه کاری که هست اقدامات و تصمیمات وزارت‌خانه‌ی مربوط را دنبال کند. این تصمیمات به درون اتحادیه‌ها بیاید و درباره‌ی آن بحث شود. سپس می‌توان درباره‌ی این تصمیمات ورزاتی از سوی صنف، اعلام موضع جمعی شود. در این حالت است صدای جمعی بلند می‌شود. این موضع‌گیری، چون جمعی است و از جانبه یک اتحادیه قدرتمندی اتخاذ می‌شود، به نظام قانون گذاری و دولت فشار می‌آورد و باعث می‌شود تصمیمات در جهت رضایت اصناف گرفته شود. به این ترتیب است که افراد هویت جمعی پیدا می‌کنند و سوژه‌ی جمعی شکل می‌گیرد.
دو. تشکل‌یابی سیاسی. خارج از حوزه شغلی هرکسی یک گرایش سیاسی دارد. لازم است هر فرد عضو یک حزب سیاسی باشد که به گرایش سیاسی او نزدیک‌تر است. اگر عضو هست، در جلسات حزب شرکت کند. نشریه‌ی ارگان آن حزب یا نشریه‌ای که بیشتر نظرات آن حزب یا جناح سیاسی را منعکس می‌کند مطالعه کند و در جریان رخ‌داد‌های سیاسی باشد.

سه. سطح تفریح و فراغت. هرکس تفریح و فراغتی دارد: رفتن به کوه، فیلم دیدن، کتاب خواندن، و غیره. این کار‌ها بهتر است به شکل جمعی انجام شود. هر کس در حوزه‌ی فراغتی خود حلقه‌ها یا گروه‌هایی تشکیل دهد یا عضو گروه‌های موجود شود: گروه کوه‌نوردی، حلقه‌های فیلم‌بینی و کتاب‌خوانی و غیره. این جمع شدن‌ها و تشکل‌یابی‌ها بسیار مهم است. در حوزه صنفی، سیاسی و فراغت؛ در همه این سه حوزه لازم است تشکل‌سازی شود.
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdchvknki23ni6d.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما