پروژه ایرانی : 2 مرداد ماه سالروز درگذشت احمد شاملو (الف. بامداد) است؛ مردی که از او به عنوان بنیانگذار قالب شعری موسوم به شعر سپید به عنوان تحولی پس از شعر نو در ادبیات فارسی یاد میشود.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایرانیی، درباره شاملو زیاد خوانده و شنیدهام اما شاید بد نباشد در چنین روزی یکی از نامههای شاملو به آیدا را با هم بازخوانی کنیم:
آیدا! عشق و شعر و امید و نشاط و سرود زندگی من!
آیدای من! آیدای یگانه، آیدای بیهمتای من!
نه تنها هیچ چیز نمیتواند میان ما جدایی بیفکند، بلکه هیچ چیز نخواهد توانست میان آنچه من و تو هستیم و وجودی یگانه را تشکیل میدهیم، باعث احداث تویی و منی بشود… من و تویی در میانه نیست و اگر جسم نباشد روحی نمیتواند بود و اگر روح نباشد جسمی نیست.
قلب من فقط به این امید میتپد که تو هستی، تویی وجود دارد که من میتوانم آن را ببینم، او را ببویم، اورا ببوسم، او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم.
…
من بزرگترین،خوشبختترین،مقتدرترین و داراترین مرد دنیا هستم!
بزرگترین مرد دنیا هستم، زیرا بزرگترین عشق دنیا در قلب من است…
عشق، بزرگترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم چرا بزرگترین مرد دنیا نباشم؟
خوشبختترین مرد دنیا هستم؛ زیرا قلبی که در کنار من میتپد، با تپش خود مرا به همه پیروزیها نوید میدهد؛ و کسی که پیروز است چرا خوشبخت نباشد؟ و کسی که پیروزترین مرد دنیاست چه گونه خوشبت ترین مرد دنیا نباشد؟
مقتدرترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام که در سرشارترین لحظه های کامیابی، در لحظاتی که نه خدا و نه شیطان ،هیچ یک نمی توانند سرریزشدن جام های مالامال از لذت و هوس را مهار کنند، توانسته ام پاسدار پاکی و تقوا باشم و لجام گسیخته ترین هوس هایی را که غایت آرزوهای حیوانی است، برای وصول به بلندترین درجات عشق انسانی مهار کنم!
و کسی که تا این حد به همه ی هوس های خود مسلط است، چرا ادعا نکند که مقتدرترین مرد دنیاست؟
داراترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام تو را داشته باشم… تو بزرگ ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی توان گرفت که با تو برابر باشد. پس من که تو را دارم، چرا ادعا نکنم که داراترین مرد دنیا هستم؟
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده ام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!
و افتخار من این است که بنده تو باشم.
… اول تیر ماه چهل و یک شش صبح
از نامههای “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگهای من
(۲) ای بیگانه که خلوت ما را میشکنی آیدا، نازنینترین چیز من